چهارشنبه ۱۷ بهمن
|
دفاتر شعر شاد روان عماد الدین مشائی!!!
آخرین اشعار ناب شاد روان عماد الدین مشائی!!!
|
رفتی و داغی آتشین بر پیکر ِ جانم شدی
با تیشه ی فرهادی ات ، شیرین چشمانم شدی
مجنون تو بودی نازنین باز آ که لیلایت شوم
اینگونه لیلایی نکن از دیده پنهانم شدی
در آسمان باورم ابر حضورت گم شده
حالا وجودت را چنین ، پیدا چو بارانم شدی
هر لحظه می گفتی به من جانم به قربانت ولی
حرفت یقین من نبود ؟ اینگونه قربانم شدی؟
راز و نیاز من توای، افسانه پردازم توای
در شعرهایم ، رستمِ شه نامهِ دستانم شدی
فرزاد مهر و جان من , دردی به جانم ریختی
آرام و مینای ات شدم ، حالا چه درمانم شدی؟
آه ای خدای عاشقان از صبر تو در حیرتم
آخر چرا مشتاق این چشمان گریانم شدی؟
==================================
آرمینای عزیز و دوستان ، شاعران و بزرگان این سایت ناب
حداقل کاری که در توانم بود برای آرمینای نازنینم انجام دادم . هیچ کس به یقین نمی تواند حال و روز آرمینا را همانگونه که هست دریابد حتی کسانی چون من که عزیزی را از دست داده باشند چراکه احساس به لحاظ عرضی در وجود آدمی متفاوت است . من فقط خود را جا آرمینای عزیز گذاشتم و نوشتم . میدانم پر از ایراد است . اما امیدوارم آرمینای نازنین همدردی ام را پذیرا باشد. امیدوارم هرگز داغ لاله ها را در دشت دلت دیگر نبینی دوست خواهر عزیزم. همچنین همه شما عزیزان
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.