به نام خدا
..شوخی با حافظ...
"الا يا ايها الساقي ادركاسا و ناولها"
"كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها"
به مي سجاده رنگين و به آغوشش توکل کن
كه اين سجاده مي ارزد به غمگين كردن دلها
فغان از ترک شيرازي امان از شمس تبریزی
كه با حافظ و مولانا رَوند آن سوي ساحلها
بيا چون بيهقي حق را محقق ساز و بعد از آن
شبیه بيدلم بنما تو با آيين بيدلها
نما چون رودكي رودي به جوي موليان جاري...
که راحت يادگارش را رهاني از رذائلها
اگر فردوس مي خواهي به فردوسي توجه كن
كه كاخ سربلندي را شکوفا کرده با هِلها
پس از نيماي نو انديش اگر بگذشته را درپيش...
بگيري می رسی راحت به شعرستان دعبلها
اگرچاقي اگر لاغر اگر بي ساقي و ساغر
بيا قدري قوي تر كن خودت را با مكملها
بقدري من به دنبالت به دنبال حس و حالت
دويدم كه در آوردي دمار از دور باطلها
دراين شهري كه نامردان عصا از كورمي دزدند
نيازي من نمي بينم به اقدامات كاهلها
به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم
هزاران رخنه را پُركن تو با تزريق ريملها
عجب خالي عجب حالي عجب معجون خوشحالي
نمودي خلق اي عالي چرا با اين شُل وگِلها!؟
اگر درويش خرسندي ندارد بُزبُزقندي
خدايا منعمش گردان به انبوه تِراولها
لب اين پرتگاهي كه پر از چاه هاي تاريك است
گرفتي دست هركس را مبادا كه كني ول_ها
اگر رفتی به دباغی به دنبال یلی یاغی
بگو پوست مرا کَندند اراجيف ارازلها
پس از عمري پشيماني گمانم هست می دانی
چه دارد می کشد ساقی از افعال خُل و چِلها
علی نظری سرمازه