میان ربنای عاشقانه سخت حیرانم
برایت در قنوت عشق شعر می خوانم
وضو با اشک غسل در باران غفرانت
برا احرامِ آغوشت چه مشتاق ُحریصانم
تمنا میکنم بی تابی ام را عفو فرمایی
گرفته گـُــر تنم از عشق - تب دارم
نظر کردم به لطف بی کران تو
از آن گرمای دست مهربانت آه بیمارم
کِشی ما را به سمت خیر و خوبی ها
قدم بر آسِتانت چون نَهم در زیر بارانم
نمی دانم که مغناطیس تو از چیست
ز لعل آتشین و دلربایت من پریشانم
به تاریکی زلف تو چگونه سوی تو آیم
شود برق نگاهت رهنمایم یا که برهانم
هزاران عاشق وارسته در میدان برای تو
میان عاشقانت داغ چون امواج طوفانم
تب عشاق دارویی ندارد جز دوای وصل
همین اشعار ناموزون بُود دارو و درمانم
خیالم تا بیاُفتد در هوای وصل ای جان
فراموشم شود درد عجیب کهنه دندانم
اگر که حضرت مجنون شده دیونه لیلا
ببین مجنونتر از لیلا اسیر خال سلطانم
گدا بودم به درگاه امیدت بوسه آوردم
هم اکنون در میان شهر چون شاهانم
اگرچه از عروض و قافیه چیزی نمیدانم
ولیکن در میان شاعران خورشید تابانم
برای قافیه آورده ام مصراع بالا را
وگرنه شهر میداند که از شهرت گریزانم
✍️ سید محسن نصرالهی 🍃
درود بر شما..