من پای دلت از همه آزار کشیدم ، تو نبودی
داغت همه شب با تن تبدار کشیدم تو نبودی
یک عمر نشستم که بیایی و غمت پیرترم کرد
انبارِ غمت بر دل بیمار کشیدم ، تو نبودی
موهای سرم برف زمستان شد از این حسرت جانکاه !
رویای پریشانیِ بسیار کشیدم تو نبودی
شب های نبودت شده خط های زیادی که به گریه؛
با پنجه بر این سینهٔ دیوار کشیدم ، تو نبودی
من نقطه شدم در وسط دایره ی درد مداوم
دندان به جگر لنگرِ پرگار کشیدم ، تو نبودی
اصلا تو نبودی که ببینی شب و روزم شده برزخ
هر بار نفس را که به اجبار کشیدم تو نبودی
بیزارم از این شهر شلوغی که غمش را ؛
از مردم این کوچه و بازار کشیدم ، تو نبودی
جز آه! نبود آنچه که سنجاقِ گلویم شد از آن پس؛
پشت سر هم یکسره سیگار کشیدم ، تو نبودی
شوخی هم اگر بوده قشنگ است تمام است تحمل
این فاجعه با قلب شرربار کشیدم تو نبودی
رفته است به تاراجِ ستم باورم از این همه تردید
نازِ گل "پونه" سرِ این دار کشیدم ، تو نبودی
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─