با ترانه ی امید سر خواهم کرد
غم از دل ویرانه به در خواهم کرد
وقتی که تویی بهانه ی فردایم
از عشق،تو را خبر،خبر خواهم کرد!
...
دو خال زیر چشمت هستی من
و لبخندت تمام مستی من
تو را میخواهد آیینه ببیند
به همراه دل و همدستی من!
...
نقاب از چهره ی مهتاب بردار
تو ای ابر سیه روی ستمکار
که میخواهم ببینم لحظه ای را
میان آسمانها روی دلدار!
...
هنوز از دوستت دارم پُرم من
نه از عشق و نه از تو دلخورم من
اگر چه سردِ سردم از جدایی
میان شعله ها در گُرگُرم من!
...
دوباره عشق در من شعله ور شد
دوباره آسمان آسیمه سر شد
نوشتم روی بالِ قاصدک ها
چرا یار از دل من بی خبر شد؟!
...
هزاران آرزو دارم همه تو
به لبها گفتگو دارم همه تو
کنار کوچه های آشنایی
به شبها جستجو دارم همه تو!
...
آسمان نازَد به ماه و من به تو
هر گدایی رو به شاه و من به تو
دیده ام هر شب کنار پنجره
می برد بر من پناه و من به تو!
...
به اشکم عکس دلدارم نشسته
به شعرم قلب بیماری نشسته
رسیدم نیمه جان بر آستانش
که دیدم در شب تارم نشسته!
...
من از دنیا به غیر از تو نخواهم
شوم تنها به غیر از تو نخواهم
به گلزاری که گل ها بیشمارند
گلی زیبا به غیر از تو نخواهم!
...
تمام فصلم از عشق تو لبریز
به تابستان،زمستان و به پاییز
به عمرم نوبهاران تا که آید
شوم چون چشمه ای از شعر لبریز!
...
من از آیینه پرسیدم جمالت
به لبخندی بگفتا خوش به حالت
که زیباتر از او یاری نباشد
منِ آیینه هم فکر وصالت!
...
من امشب باز دلتنگم گل من
هنوز آن یار یکرنگم گل من
نباشی هم به یادت مینویسم
نه اهل جنگ و نیرنگم گل من!
...
دلسوز
اولی رباعی زیبا
بقیه بجز پنجمی دوبیتی های ناب و زیبا بودند
دستمریزاد