يکشنبه ۲ دی
افسانه شعری از محسن گودرزی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۴۲۷۶
بازدید : ۶۶ | نظرات : ۱۳
|
آخرین اشعار ناب محسن گودرزی
|
افسانه شهر گر شدی
غلاده ات را باز کن .
کوک سواران گر شدی
این قصه را بی ساز کن .
درگیر معکوس زمان
گمگشته در وهم و خیال
دیری است کج میروی
این ره را هموار کن .
با مخمل گوشت اگر
بازی کند آن ساروان
گوشه بگیر جانان من
این گوش را افسار کن .
در جنگل وحشی مرو
پوزه به پوزه شیر منه
خرقه مپوش با بره ها
عقلت کجا قد میدهد
بازیگر جنگل شدی
طعمه فراوان میشود؟
نقش ات ببین بیمار شو
دردت بگو بی یار شو.
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام بر شما شاهزاده خانم سپاس از لطف شما. | |
|
شاهزاده خانم منظور از این که قلاده ات .... از سحر این شهر بیرون بیا از افکارسحر شده و این بار کردن قلاده بدست خود میباشد.
| |
|
قربونت برم داداش گلم 💚🌹😍🍎 اصفوهنیا همه از دم ذاتا ذوق ادبی دارن 😉😍 | |
|
سلام خواهر گرامی و استاد بزرگوار سپاس از لطف و حضور شما. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما جناب گودرزی ارجمند