باران اشک است میبارد
بر تن سرد بی جان زهرا س
بهترین بر ترین مادر به خلقت جان
سرور پاکان حسن و حسین جان
به کمتر از شش ماه
بعد از پدر زهرا س داد جان
تا نبیند بدترین غمها
این کیست به از دست دادن پدر
آتش زدند قلبش را
این کیست آتش زدن خانه اش را
میبرند سر بچه اش را
به اسارت میبرند به کفار دخترش را
به فرزندش حسن س خون به جگرمیریزد از دهانش به فوران
به سمی از نز دیکترین کسان
فرزندی که میدیدی او را
مثل و مانند خاتم انبیاء
بمیرم بر داغ زهراس
آه و ناله زهرا س ویران میکند هر دلی را
غریب و تنها شدن فرزندان
بهترین به خدا
معصوم ترین خلق خدا
به کدام جرم و جنایت
کدام خطا
میزنند بر تن زینب س شلاق
زینب س بر تن بی جان زهراس شد گریان
حسن و حسین شدند به ناله با او همراه
اشک از چشمان ساقی کوثر شد فوران به دل دار
چرا از صاحب صبر حیدر کرار
شد اشک از چشمان روان
چون که دید ازتن سرد و بی جان زهرا س
اشکی آمد به غمها
سوزاند قلبش را
به صدای شنیدن گریه فرزندان
چون که دید به غم و درد میبارد
بر تن فرزندان
چون که زینب ع گریه کرد چون کربلا
به سوگ نشست به ماتم به غمخوار زمین و آسمان
امان از جور زمان
میبارد بلا بر سر به تکرار
چطور باور کنم آتش زدند خانه زهرا س
به اینکه هستند کافر به خدا
پیامبرخاتم انبیاء گفت عشق و جانم هست زهرا ء
کلید بهشت هستند این خاندان
مبادا نامهربانی کنید به این خاندان
که هستند به قیامت به اعمال به میزان
کشتی نجات مردمان
هستند قرآن زنده به حق به جان
کجایی ببینی ای خاتم انبیاء
مهربانی به این خاندان از امتت
بود بدتر از هر بلا
کردند ظلم به آنان به تکرار
چطور باور کنم
شکستن پهلوی زهرا س
فرزندش محسن در شکم زهراس
به ضربه داد جان
درد و رنج چرامیبارد بر این خاندان
به سیلی ویران میکند خانه این خاندان
خانه ای که به کعبه دارد مقام
بهای عشق هست بر آنان گران
برتر به گفتن به بیان
به سوختن به شاپرک به نور الله
با خنده به جان
چون ابراهیم نبی در نار
خلق خدا بایست به امر خالق جان
طواف کنند به پروانه در میان گلها این خانه را
که دارد حرمتی بالاتر از خانه خدا
این خانه عشق و وفا
این خانه مهر و رضا
به خانه اش روی نمی شوی پشیمان
جود و بخشش میبینی از آنان
بر تر از هر حاتم طائی زمان
حتی آنها که کشتند پدرش را
کردند به او و خاندانش ظلم بسیار
میروند به خانه اش به
مهر و بخشش
امن و امان
آنان هستند پناه مظلومان
غمزدا به هر جان
آنان هستند دلیل خلقت آسمان
به نور آنان هستی شد پیدا
زاده به جان
عشق به آنان شد پیدا جاودان
هر گیاه به بوی آنان سر بر می آورد ازخاک
غنچه گل بیرون می آید از خواب
پروانه از پیله به شدن به زیبایی نهان
یاور غریب و دردمند به جان
چرا زینب س برقبر زهرا س
با اشکهایی به غم روان
میگوید کجایی ای مادر جان
کجایی به من باشی مثل همیشه غمخوار
نوازش به من کنی گیسوان
چرا رفتی به زیر خاک
ببین به کمر خمیده به موی سفید برتنم میباره غمها
اشک زینب س به غم شد به دریا
به مشکی دید شده پاره
چون که دید حسین ع شد تک و تنها در میان گرگان
به نیزه و شمشیر می درند قلب شاه خوبان
حسین ع بهتر از جونش را
بمیرم بر چشمان زینب س زهرا س
به یادش آمد غمهای قبل و بعد کربلا
به اینکه چرا شد غریب و تک و تنها
یتیمی که اشک میریزد به غمها
چرا اشک زینب شد دریا
امان از دل زینب س
به نفرینش عرش خدا به لرز شد
به درد و اندوهش خورشید به تابیدن به شرم شد
خاک به رنگ خون شد
چرا زینب س شد آواره
اسیری که کرد مارا به غمش بیچاره
جوی سینه زنی کرد دریا
به زبان به ذوالفقار
چرا زینب س به شمعی میسوزد مید هد جان
چرا گل زهرا س پر پر شد
بی برادر شد
پدرسجده با سر خونین به محراب شد
زینب س ابر بارانی به بغض ترکیده به غم و درد شد
به سیل اشکش به غمش مارا کرد گریان
آرزوی مردن به جان
به شنیدن یک غم آن