چهارشنبه ۱۶ آبان
گوَن شعری از محمد گلی ایوری
از دفتر تلنگر نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۳۵۸۴
بازدید : ۲۴ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب محمد گلی ایوری
|
گوَن
"گوَن پرسید"، از خشکی چه می خواهی بیابان را؟
نگویم هیچ؛ خود دانی همه اسرارِ پنهان را
شقایق در دلش آتش بخشکیده گلستانها
سرابت را قبایی کرده بر دوشت، بخوان جان را
ملالت آمده بر گل تَرک خورده لب از چشمه
مگر آذر به یغما برده آثارِ زمستان را؟
اگر برگم گرفتی ریشه در پنهانِ خاکم بین
که بر پا می کند با عشق، صدها بزمِ بُستان را
به هر کندو هزاران رقصِ ردیابی شود بر پا
چرا که شیره از جانم دهد فتوای درمان را
به آهی کان همی آرد هزاران تیشه بر ریشه
من از اعماقِ صبرم می کشانم شهدِ باران را
محمد گلی ایوری
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.