چهارشنبه ۴ مهر
|
آخرین اشعار ناب محمد ساکی
|
بنام خدا
افشانزده، دوباره هوا... باز انفجار
یکمرتبه، محلهِ ما میشود بخار
مانند نقل، بمب و مهمات خوشهای
دروازهبانِ طفلکی و توپِ بیمهار
جنگنده و شکاری و بمبافکن و بوئینگ
یک کوچه، قدرِ یک وجب و این هوا هوار
یک مهد کودک و دو سه تا طفل کوچک و
تانکی که میزند به دو تا بچه بیگدار
افبیستودو نهایت علم است آفرین
من ماندهام چرا ز تو هی میکند فرار
من ماندهام کنار وطن تا بمیرم و
دلگرمیِ تو در دل من سخت، آشکار
من ماندهام بجای تمام قرارها
من ماندهام کنار تو آرام و بیقرار
من ماندهام که فصل زمستان، پس از بلوغ
آغوش وا کند به خداوندی بهار
دستانِ کوچکم کمی از دستِ سرنوشت
باید بزرگتر بشود بعدِ انفجار
کوچکتان محمد ساکی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و ارزشمند است