بسم الله الرحمن الرحیم
« در مذمت آن که دیدن جلوه جمال حق را بهانه شاهد بازی می کند»
عارفی اندیشه ور می زد قدم
اهل علم و اهل عرفان و قلم
در نیوش یک صدایی بس حزین
یک مرید او بگفتش این چنین
من شدم عاشق به یک سرو سهی
او بشر نبود بخوانیدش مهی
من نی ام محمود آن معشوق باز
حال آنکه باشد او صدها ایاز
حق تعالی نزد من شَد جلوه گر
چون ببیند روی نیکویش بصر
بهر چه مغموم هستم هر دمی
دیده ور زان گه برِ آن آدمی؟
خواستم گویم که من عاشق به تو
شاهد دلبند! این حرفم شنو
مر مرا زیبی نباشد همچو او
بهر این گشتم ورا مغموم رو؟
گفت او را کوتهی این جا بیا (کوتهی در اصل به معنای کوتاه فکر هستی می باشد اما معنای مدتی اندک نیز صحیح است.)
این که گفتی این نمی باشد روا
زیب حق آن نیست ناید در نظر
لیک عالم هست او را بال و پر
این جهان زیبا و او سیمرغ این
هرچه باشد پرتوش اندر زمین
هرچه معبود است او هم اندروست
خواه بت یا شاهدی دارای روست
لیکن از شهوت جمال حق مبین
بت پرستی عاقلا یعنی همین
نور حرمان نور می سازد بشر
این بیان را ناکند فهم اسب و خر
ما همه نوریم و زهد افزون کند
شدتش را ، ظلمتش بیرون کند
سر ز الله تافتن نبود روا
هان گذار از سر چنین فکر عاقلا!
می گذارم از سر این را گفت او
بهر دید حق نگه دوزم به رو
شاعران: امیر اصلانی / امین اصلانی
بسیار زیبا و دلنشین بود
در نفی شیخ صنعان