همیشه در تماشای دو بیمار
یکی خواب ِ یکی از درد بیدار
پزشکی بر دو بالین حاضری داد
نویسد بهر دو یک نسخهی کار
@@@
فهمم!
تنها یک برداشت از یک شعر ،
نمی توان برداشت
می شود ولی حرف زد !
نگویم اگر
۹۰ نود ، ۸۰ هشتاد
یَک مطب
یَک دکتر
نشسته اند به نوبت
سوال ؟
چه شده
زبان برفش آب نشده
خشکش نرم نشده
نفر بعدی
چند صدم ثانیه ؟
چه الفاظی
چه القابی
بگو هلو
آلبالو
چه سَردَرِی
دانشیار
دانشبد ، دانش پژو
مُ
تَ
خَ
صـِص
، فُوقِ
فُوقِ
فُوگِ تِخَصُص
چشم ماتش زده ،
هوش از کله اش پریده
فارغ التحصیل:
آلمانِستُونه
ژِرمنِستُونه
اِنگِلِستُونه
ساکسِنِستُونه
اُمرِیکِستُونه...
نه؟
داخلِ ستُونه
تهرانِستُونه
شیرازِستونه
تبریزِ ستُونه...
اقلام دارویی مشترک اند !
۷۰ درصد حداقل ، نه ؟
مریضا هم مشترک اند
مالُ خُودِشِن
کارُ خُودِشِن
بارُ خُودِشِن
شانِسُ و اقبالُ خُودِشن
@@@@@@
من از شعر چه می خواهم ؟
من از شعر عشق نوشتن نمی خواهم
من از شعر عاشق شدن نمیخواهم
من از شعر درد نوشتن نمی خواهم
من از شعر فهم نوشتن میخواهم ؟
من از شعر زندگی نمی خواهم
مرگ نمی خواهم
مرهم نمی خواهم
درد نمی خواهم
نام نمی خواهم
کام نمی خواهم
بام نمی خواهم
شام نمی خواهم
دام نمی خواهم
من از شعر عام می خواهم ؟
خام می خواهم ؟
جام می خواهم ؟
تام می خواهم؟
من از شعر جوینده نمی خواهم
گوینده نمی خواهم
آینده نمی خواهم
سازنده نمی خواهم
پاینده نمی خواهم
روینده نمی خواهم
من از شعر شوینده می خواهم ؟
چه من میخواهم از شعر؟
داده نمی خواهم
ماده نمی خواهم
باده نمی خواهم
خانه نمی خواهم
آیه نمی خواهم
سایه نمی خواهم
پایه نمی خواهم
دایه نمی خواهم
من از شعر ساده می خواهم ؟
ژاله می خواهم ؟
جامه می خواهم ؟
آینه میخواهم ؟
من چه می خواهم از شعر ؟
بنده نمی خواهم
خنده نمی خواهم
گریه نمی خواهم
پس چه می خواهم از شعر؟
خدا می خواهم !
خدا می خواهم !
خدا
آروین
پ. ن
ز عالم فهم آدم چشم بیمار
نه شایسته نه بایسته جهتدار
کجا نادان ز دانایی بپرسد
که آیا ؟چشم با دل میشود یار
سلام و درود استاد آروین اندیشمند
خواندن شعر درنگسویتان ، یادآور سوره ی شعرا است برایم . (( نمی بینید که شاعران سرگردانانند مگر اندکی قلیل و انگشت شمار از ایشان که خدا را در اشعار خویش بسیار یادمی کنند )) .
سلامت باشید و دلشاد
قلم تان جاودانگی را نویسا