سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        خدانامه

        شعری از

        رضا اسمائی

        از دفتر نهانخانه ی دل نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۳ ۱۴:۰۷ شماره ثبت ۱۳۰۹۵۳
          بازدید : ۱۰۹   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا اسمائی

        خدانامه
        ای بشر ، همنوع من آزاده باش
        چون زمان خوردن یک باده باش 
        خود به مستی راستی را برگزین
        من بگویم ، خود تو قصدم را ببین :
        تشنه بودست چون دو عِینَم در بُرون
        هِی سراب جاری شُدست در من چو خون
        آخرش هم من نجستم خالقم
        چون ز بیرون گشته ام نالایقم
        لاجرم از تشنگی مُردم بِدان
        رَستم از پیکر به آسانی به جان
        جان مرا برد پیش آن جانانِ خان
        خان مرا چون دید مر گفتا بمان
        خیره شد در چشم زارم ناگهان
        بانگ برآورد او یافتی گم کرده آن؟
        گفتمش هستی تو مالک هر جهان
        من به دنبالت شدم با هر اَزان
        سر به خاکت من نهادم سالیان
        روزه ام را بی ریا کردم نهان
        در پِیَت تا کعبه ات رفتم روان
        آخرش در جستجو حیرانتان
        چون شنید اینها زمن گفت ای جوان
        از کژی خود تار گشتی در گَمان
        بنده بودی بنده ی نادانمان
        کی بُرونِ تو بُدَست از ما نشان
        بنده بودی بنده ی خلقی دگر
        کِی بگفتم جز خودم آری به سر
        بی ثمر گشتی تو معبود بشر
        برده گشتی رفته ای آن سوی تر
        خود بکردی خویش را دربند شرّ
        منتظر بودی ز من یابی اثر
        بعد من خود بوده ای خالق به فرّ
        چون بگشتی از وجود خود به در
        من شناسی را تو کردی در خطر
        زین سبب بیهوده می کردی سفر
        گر درونت دیده ای من بوده ام
        در درونت بوده است شالوده ام
        مر بکردی با کژی آلوده ام
        چون بکردی مر اسیر توده ام
        گوش کن ای ناسپاس از دُرّ خود
        خلقت انس از ازل اینگونه شد
        من بدادم بهر خلقم اختیار
        کرده ام او را به گویَش من سوار
        دسته ی چوگان به دستش داده ام
        خود فقط ناظر به فِعلش بوده ام
        من بدو خلقت عطایش کرده ام
        علم را سِرّی به جایش کرده ام
        سِرّ من را بنده ای آرد به کار
        کو خودش را با خودش آرد به بار
        من تفکر را به انسم داده ام
        جمله یکسان من به اسمم داده ام
        هر که را خود یافت من را یافتست
        غیر از این دُرّ خودش را باختست
        گر به روزی خواهم از انسم جواب
        زو کنم پرسش ز خُلق باب و ناب
        من ز دینش کِی سوالی میکنم
        گر کنم بحث از کمالی میکنم
        چون اگر یک بنده ای برتر شده
        خود شده وز خُلق خود سرتر شده
        من بشر دادم خدایی خواهمش
        جمله او را در رهایی خواهمش
        وقت خلقت او ز بند آزاد شد
        در وجودش از خدا آباد شد
        گر به اذن خود خرابش کرده است
        عقل خود را در زوالش کرده است
        موقع مرگش بداند ارزشش
        کین بگیرد تا ابد آرامشش
        من نکردم جنتی زین رو بپا
        یا نکردم دوزخی آن سو بپا
        ور چه بودست ، ورچه چه باشد ورچه شد
        جملگیست آئینه ی رفتار خود
        این که بهرت بعد مرگت گفتمت
        دان ز نطفه بهر خود من بستمت
         
        رضا اسمائی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۳ ۲۳:۰۱
        درود بزرگوار
        آموزنده و زیباست
        حکیمانه خندانک
        مهرداد عزیزیان
        يکشنبه ۱۷ تير ۱۴۰۳ ۲۱:۱۹
        درود بزرگوار
        مفهوم درخور توجهی‌ست
        پیشنهاد بنده این است که
        در مورد انواع کششهای زبان فارسی و نوع هجاها و نحوه‌ی از خوانش ساقط شدن برخی هجاها در بزنگاههای خاص برخی اوزان مطالعه بفرمایید
        پایدار باشید
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۳ ۰۹:۴۸
        با غرض سلام
        دلنواز وشورانگیزی خواندم
        درود برقلم توانا وشیرین شما
        استادعزیز
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        رضا اسمائی
        دوشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۳ ۱۴:۵۰
        با درود بیکران
        زیبایی در نگاه شماست

        بزرگترین و ماناترین اساتید ، اشخاصی هستند که همیشه خودشان را شاگرد می دانند.
        بسیار سپاسگزارم از نگرش ، بینش و منش نیکتان

        🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🙏
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        دوشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۳ ۲۱:۰۰
        درود بر شما جناب اسمائی بزرگوار 🌺 🌺 🌺 🌺
        ناب سرودید 🌸🌸🌸
        مریم عادلی
        سه شنبه ۱۲ تير ۱۴۰۳ ۱۰:۲۴
        درود خندانک : خندانک
        رضا اسمائی
        رضا اسمائی
        سه شنبه ۱۲ تير ۱۴۰۳ ۱۱:۳۱
        با درود بیکران

        بسیار سپاسگزارم از نگرش ، بینش و منش نیکتان

        🙏🌹🙏
        ارسال پاسخ
        محراب قلی پور (میرزای غریب)
        چهارشنبه ۱۳ تير ۱۴۰۳ ۲۳:۰۴
        زیبا و لذتبخش و قابل تامل خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1