خدانامه
ای بشر ، همنوع من آزاده باش
چون زمان خوردن یک باده باش
خود به مستی راستی را برگزین
من بگویم ، خود تو قصدم را ببین :
تشنه بودست چون دو عِینَم در بُرون
هِی سراب جاری شُدست در من چو خون
آخرش هم من نجستم خالقم
چون ز بیرون گشته ام نالایقم
لاجرم از تشنگی مُردم بِدان
رَستم از پیکر به آسانی به جان
جان مرا برد پیش آن جانانِ خان
خان مرا چون دید مر گفتا بمان
خیره شد در چشم زارم ناگهان
بانگ برآورد او یافتی گم کرده آن؟
گفتمش هستی تو مالک هر جهان
من به دنبالت شدم با هر اَزان
سر به خاکت من نهادم سالیان
روزه ام را بی ریا کردم نهان
در پِیَت تا کعبه ات رفتم روان
آخرش در جستجو حیرانتان
چون شنید اینها زمن گفت ای جوان
از کژی خود تار گشتی در گَمان
بنده بودی بنده ی نادانمان
کی بُرونِ تو بُدَست از ما نشان
بنده بودی بنده ی خلقی دگر
کِی بگفتم جز خودم آری به سر
بی ثمر گشتی تو معبود بشر
برده گشتی رفته ای آن سوی تر
خود بکردی خویش را دربند شرّ
منتظر بودی ز من یابی اثر
بعد من خود بوده ای خالق به فرّ
چون بگشتی از وجود خود به در
من شناسی را تو کردی در خطر
زین سبب بیهوده می کردی سفر
گر درونت دیده ای من بوده ام
در درونت بوده است شالوده ام
مر بکردی با کژی آلوده ام
چون بکردی مر اسیر توده ام
گوش کن ای ناسپاس از دُرّ خود
خلقت انس از ازل اینگونه شد
من بدادم بهر خلقم اختیار
کرده ام او را به گویَش من سوار
دسته ی چوگان به دستش داده ام
خود فقط ناظر به فِعلش بوده ام
من بدو خلقت عطایش کرده ام
علم را سِرّی به جایش کرده ام
سِرّ من را بنده ای آرد به کار
کو خودش را با خودش آرد به بار
من تفکر را به انسم داده ام
جمله یکسان من به اسمم داده ام
هر که را خود یافت من را یافتست
غیر از این دُرّ خودش را باختست
گر به روزی خواهم از انسم جواب
زو کنم پرسش ز خُلق باب و ناب
من ز دینش کِی سوالی میکنم
گر کنم بحث از کمالی میکنم
چون اگر یک بنده ای برتر شده
خود شده وز خُلق خود سرتر شده
من بشر دادم خدایی خواهمش
جمله او را در رهایی خواهمش
وقت خلقت او ز بند آزاد شد
در وجودش از خدا آباد شد
گر به اذن خود خرابش کرده است
عقل خود را در زوالش کرده است
موقع مرگش بداند ارزشش
کین بگیرد تا ابد آرامشش
من نکردم جنتی زین رو بپا
یا نکردم دوزخی آن سو بپا
ور چه بودست ، ورچه چه باشد ورچه شد
جملگیست آئینه ی رفتار خود
این که بهرت بعد مرگت گفتمت
دان ز نطفه بهر خود من بستمت
رضا اسمائی
آموزنده و زیباست
حکیمانه