زندگی لذت کوتاه سفر کردن ماست
مقصد راه کجاست؟
عمر ما در پیِ پروانه شدن می گذرد
چون نسیم از خم گیسوی چمن می گذرد
خواب خورشید پر از زمزمه ی مهتاب است
ریشه ی لاله ی مرداب اگر در قفسی از آب است
تاج او رقص کنان جلوه گر تالاب است
قایقی هست که در آینه ی عرش رهاست
خانه ی آخر این رود کجاست؟
ناخدا گفت جهان کشتی بی سکّانی ست
موج دریا ست که در همهمه ی حیرانی ست
می بَرد جام تهی را به لب ساحل هور
به هر آنجا که دَمی عشق بیاید به حضور
وَ بجوشد غزل از چشمه ی نور
در اتاقی که به کاشانه ی معشوق نگاهی دارد
نفسِ پنجره ها عطر صبا می گیرد
در تب مستیِ گل ، شعله ی غم می میرد
ابر آواره به هر دشت و دمن می بارد
مادرم سخت ترین گوهر کوهستانی ست
تک درختی ست که بر قلّه ی نارنجی کوه
ایستاده سخن از حکمت طوفان دارد
گرچه در خلقت ما نیستی ِ پنهانی ست
گرچه در دست فلک دایره ی ویرانی ست
شور آواز نِی از آتش دل می آید
نقش هر کوزه پس از پختن گِل می آید
آسمان باش و زمین را قلم ِ باران کن
وادیِ عاطفه را مزرعه ی ایمان کن
در دل شب زده ی پاییزی
عشق را بنیان کن
خویش را ویران کن
عادل دانشی بداهه تیر 1403
ودرودبرجناب دانشی عزیز
شاعرتوانمندانجمن ناب که سالهاست درکنارمان قلم می زنندواشعاربسیارخوبی همیشه ازایشان خوانده ومی خوانیم اما چون کم فعالند کمتردیده میشوداشعارخوبشان....
🌼🍀امروزهم اول صبحی یک نیمایی حکیمانه ی زیباوجاندارازایشان خواندم که مراحسابی به وجدآورد
زیباوآهنگین بود وچه تصاویرقشنگی هم داشت
شاعربازبانی لطیف شعرش رابایک سوال زیباشروع می کندوخودش هم درادامه بازبانی زیباوشاعرانه جوابش رامی دهد ....
زندگی لذت کوتاه سفر کردن ماست
مقصد راه کجاست؟
براستی مقصد کجاست ؟
🌼🔷️دربنداول شعر:
عمر ما در پیِ پروانه شدن می گذرد
چون نسیم از خم گیسوی چمن می گذرد
خواب خورشید پر از زمزمه ی مهتاب است
ریشه ی لاله ی مرداب اگر در قفسی از آب است
تاج او رقص کنان جلوه گر تالاب است
قایقی هست که در آینه ی عرش رهاست
خانه ی آخر این رود کجاست؟
شاعردرجواب سوال خودش تصاویرزیبای شاعرانه ای خلق کرده که بلندمعناوعمیق وحکیمانه است
درجمله ی اول ازآرایه ی تشبیه بهره برده ومی گوید عمر ما مثل پروانه ای که مانند نسیم ازخم گیسوی چمن است می گذرد
درجمله ی بعدی به خورشید شخصیت بخشیده وخوابش راپراززمزمه ی مهتاب معرفی کرده
ومی گوید ریشه ی لاله اگردرآب مرداب است تاج گل زیبایش جلوه گر زیبایی تالاب هم شده وبه مرداب هم عزت بزرگی وزیبایی بخشیده
آفرین چقدراین تعبیرزیباوپرمعناست....
لاله ی تالابی که گاهی بانیلوفر آبی اشتباه گرفته می شود یکی ازانواع گلهایی است که درمرداب رشدمی کند
((لاله مردابی از گیاهان شناوری محسوب میشود که ریشهٔ آن در داخل آب قرار داشته و ساقه و برگها و گل در خارج از آب ولی در تماس با آن یعنی به شکل شناور در سطح آب مشاهده میشود.
لاله مردابی گل ملی کشور هند و ویتنام است
این گل در ایران در تالاب انزلی میروید و به دلیل رشد این گیاه، تالاب انزلی را مرداب لاله نیز مینامند))
همیشه معمولا شاعران ازنیلوفرمرداب سخن می گویندوشما اینباربه زیبایی ازلاله ی مردابی گفتید وتصویربکرو زیبایی ساختید ....
🌼🔷️بنددوم هم بسیارزیباست
ناخدا گفت جهان کشتی بی سکّانی ست
موج دریا ست که در همهمه ی حیرانی ست
می بَرد جام تهی را به لب ساحل هور
به هر آنجا که دَمی عشق بیاید به حضور
وَ بجوشد غزل از چشمه ی نور
دراین بندهم شاعرجهان رابه کشتی بی سکانی تشبیه کرده و به دریاهم به زیبایی تمام شخصیت بخشیده
لب هم دراینجا ایهام زیبایی دارد....
به حضورآمدن عشق هم زیباست
جوشیدن غزل ازچشمه ی نور هم تصویر قشنگ وپرمعنایی است
چه نگاه روشن ومتفاوتی دارد شاعر
اثری ازغم وناامیدی دراین شعرنیست جهان و همه چیزش زیباومعناداراست ازنگاه شاعر
🌼🔷️ودربندسوم که درواقع اصل حرف شعرانگار درهمین بنداست :
در اتاقی که به کاشانه ی معشوق نگاهی دارد
نفسِ پنجره ها عطر صبا می گیرد
در تب مستیِ گل ، شعله ی غم می میرد
ابر آواره به هر دشت و دمن می بارد
مادرم سخت ترین گوهر کوهستانی ست
تک درختی ست که بر قلّه ی نارنجی کوه
ایستاده سخن از حکمت طوفان دارد
شاعردراین بند به اتاق وپنجره ها شخصیت داده
غم رابه شعله ای تشبیه کرده که درتب مستی گل می میرد
به ابر صفت آواره داده وشخصیت بخشیده
ودرانتها ازمادرش گفته واورا چون گوهری درکوهستان معرفی کرده که مثل درختی ایستاده وصبور درقله ی کوه ازطوفان نمی هراسدو آن راحکمت خدا می داند...
چقدرعالی بوداین جمله ی پایانی وپرمعنا مادرهاهمیشه نمونه ی صبرواستقامت وعشق وعاطفه بوده اندو الگویی برای فرزندانشان...
شاعر همانطورکه ازنامش هم پیداست باآوردن نام مادر هدف داشته ومادررامظهرونمونه ای دانسته برای عشق
🌼♦️ودربندپایان هم یک نتیجه ی شاعرانه ی زیبا شاعرازشعرش می گیرد:
گرچه در خلقت ما نیستی ِ پنهانی ست
گرچه در دست فلک دایره ی ویرانی ست
شور آواز نِی از آتش دل می آید
نقش هر کوزه پس از پختن گِل می آید
آسمان باش و زمین را قلم ِ باران کن
وادیِ عاطفه را مزرعه ی ایمان کن
در دل شب زده ی پاییزی
عشق را بنیان کن
خویش را ویران کن
شاعردراینجا می گوید که گرچه این دنیا فانی است وتاابدماندنی نیست
اما همیشه درنابودی تولددیگری هم هست
همانطورکه شوروهیجانی که درآوازنی است از آتش دلی سوخته وویران است
یا اگرکوزه ای آب خنک دارد ابتدا گلش درآتش پخته شده
ودرپایان هم یک نصیحت شاعرانه ی قشنگ می کندکه برخلاف همیشه که نصیحت رامعمولا کسی دوست ندارد این نصیحت بردل می نشیند
شاعر می گوید باتمام ناملایماتی که این دنیادارد باتمام دردورنجهایش بلاخره تمام میشود ولی تو
بازهم مهربانی کن وعشق بورز وایثارکن وازخودت بگذرکه عاقبت این ازخودگذشتگیهاورنج بردنها همه خیرو زیبایی است وبزرگ وباارزش می شوی......
مثل آسمان که بی منت می بارد
به عشق وعاطفه ایمان بیاوروعاشق باش ومهربانی کن
🌼🧊آفرین وهزارآفرین من که خیلی لذت بردم ازتصاویرومعناومفهوم شعرتان عالی بود درموردوزن وقافیه ها هم اشکالی نمی بینم من واستادان عزیز سایت اگرموردی هست خواهندگفت ...
حیفم اومداین شعرخوب وشاعرتوانمندش دیده نشه وامیدوارم که کاستی قلمم را درواکاوی شعرتان برمن شاگرد ببخشید
موفق ترباشید بزرگوار