نقاشی
به مرگ منتظر در چشم ماهی ها به جز نقاشی از باران چه باید داد؟
به جز نقاشی از باران، به چشم منتظر در اه دهقانان چه باید داد؟
به جز تصویر خورشیدی درون بوم نقاشی و یک پروانه ی ازاد
به محکومی ابد خورده ،که بی اخطار میمیرد در این زندان چه باید داد؟
برای داغ های سوسن و مرگ اقاقی ها ی یک ماهه ، به این مردم
به جز تصویری از زیبایی گلهای روییده به یک گلدان ،چه باید داد؟
برای درد تشویش و ترافیک و صدای بوق ناهنجار ماشین ها
به جز قابی از یک پاکت سیگار و چای و قوری و فنجان، چه باید داد؟
به یک ادم که از سیب خدایی پشت پا خورده ،به یک مظنون بالقوه
به جز نقاشی از تعمید قدیسی به نام حضرت انسان، چه باید داد؟
کسی مرده که روزی مردمان شهر من را کشت و غارت کرد چون ضحاک
به او جز طرحی از نفرین بر تنها ترین دیوار تا الآن چه باید داد
مرا تسخیر کرده رنگ بارانی چشمانت ،به این بیچاره ی عاشق
به جز تمرین سبک سورئال مرگ در آبی ی بی پایان چه باید داد
.
.
.
.
.
نقاشی عکسی است که ما از ذهنمون میگیریم نه از اطرافمون
این شعر برای عزیزی است که نقاشی را برای ادامه کارش انتخاب کرده
شاهرخ
بسیار زیبا و شورانگیز بود
مبین مشکلات جوامع انسانی
خرم و تندرست باشید