دوش که از میکده آمد برون
سینه بر افروخته بود غرق خون
تاب تحمل ز فراقش نداشت
آتش غم بر دل ما میگذاشت
درد اسیری و غریبی خوش است
دوری یار است که آدم کش است
ای خوشا انکس که عاشق نشد
عمری دلش آیینه دق نشد
درد کشیدن شده کار دلم
غصه و اندوه وعذاب حاصلم
شوری ندارد دیگر این زندگی
بی شعف و عشق و برازندگی
رفتم از دست عزیزان من
بی سرو سرمایه دراین انچمن
حال مرا کس ندارد خدا
مردم از این همه جوروجفا
هیچ ندیدم ز خودم ساده تر
همنفس و همدم اندازه تر
دستم از روز ازل بی نمک
یار و رفیق پر زدوز و کلک
من به فکر غم فردای یار
یار به فکر زدن من به دار
ای عجب این رسم کدام ملت است
جواب هر عهدو وفا ذلت است
من که دیوانه شدم وای من
یار شده دشمن حیران من
بسکه پابند وفا بوده ام
هیچ ندیدم به خود آسوده ام
رسم جوانمردی و وجدان نیست
جور وجفا شیوه مردان نیست
اینهمه با دوز و کلک دم زدی
اینهمه خنجر به پشتم زدی
شیوه ما شیوه رندان مست
هرکه جفا کرد شد آفتاب پرست
کار تو این است و من بی خبر
هردم و هرلحظه پرازدردسر
من چه بیچاره ام و بینوا
هرچه خواستم بهر تو از خدا
یک نفس فکر خودم نیستم
هیچ نمیدانم که ام کیستم
چون همه فکر و نفسم بر تو بود
شیوه شیطانی تو دل ربود
لحظه به لحظه رنگ عوض میکنی
باز دل ما را به چنگ میکنی
رنگ و ریا گشته دگر کار تو
دست شیطان شده همکار تو
نیست به فریاد دل من کسی
مردم از بی کسی و پر کسی
راستی راستی عجب بازیگری
نیست هنرپیشه به این بهتری
میسپارم تو را دست خدا
او طلافی میکند جای ما
ترک ما کردی برو خوش بنال
پشت سر ما بگو بود خر نوال
پشت سر ما بگو احمق بود
هرچه که بردم و زدم حق بود
گر به فردای قیامت رسید
من تو را و تو مرا خواهی دید
علی ناب اراک
درودبرشما
زیباوبااحساس بود