جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )
آخرین اشعار ناب افسانه احمدی ( پونه )
|
می روم آب کنم ، کوه غم و فاصله را
از سرم باز کنم صحبت حرف و گله را
یک معمای بزرگی شده تنهاییِ دل !
با خودم حل بکنم صورت این مسئله را
روی تاریکی دل نور محبت بزنم
شادی اش را بخرم این منِ بی حوصله را
پا کنم کفش جدیدی بزنم خط همه ی؛
پا برهنه شدن و پای پر از آبله را
خسته شد جسم نحیفم وسط این همه کار
بایدش کم بکنم سختیِ این مشغله را
کاش میشد کنم آگاه از این راهزنان
در بیابان به صدای جرسی قافله را
روی پرچین و در و بام و حیاطِ شهرم
وا کنم پای گل و بلبل و صد چلچله را
روی هر لب بکشم خندهٔ کشدار و قشنگ
توی هر خانه به جا آورم این هلهله را
خستگی از تن آحادِ بشر در برود
"تا" کُنیم و ببُریم شدتِ این قلقله را
رسم و آیین محبت همه جا باب شود
نسلِ بعدی بکشد با خودش این سلسله را
از دل آشوبی و شیون بکشم دست وَ بعد
ختم بر خیر کنم قصه ی این قائله را
جنگ و آوارگی و کینه نباشد هرگز
رقصِ باران به تنِ"پونه"برد ولوله را
افسانه_احمدی_پونه
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
رسم و آیین محبت همه جا باب شود
نسلِ بعدی بکشد با خودش این سلسله را
زیبا و خوش آهنگ بود
پاینده باشید و سراینده