جمعه ۲۵ آبان
|
دفاتر شعر شبنم حکیم هاشمی
آخرین اشعار ناب شبنم حکیم هاشمی
|
گفتگوی شاعرانه ۳
متن ادبی
برگ و باد گفتگو میکردند.
برگ گفت: مرا از درختم جدا کردی!!... کجا میبری مرا؟!
باد گفت: تو را به رهایی میرسانم!
برگ گفت: اما من نمیخواهم از درختم رها شوم! من درختم را دوست دارم!
باد گفت: اوج دوست داشتن رهایی است برای آغازی دوباره!
برگ گفت: این چگونه آغازی دوباره خواهد بود وقتی که از درختم جدا میشوم؟!
باد گفت: تو از درختت جدا میشوی... و بر جای تو برگ تازهای میروید!
برگ گفت: اما من چه؟... سرنوشت من چه میشود؟
باد گفت: آن برگ تازه که بر درخت میروید جلوهی دیگریست در خود تو... و اما تو در کالبد اکنونت آنقدر رهایی را همراه با من تجربه میکنی تا سرانجام در گوشهای آرام بگیری...
برگ گفت: در گوشهای آرام بگیرم که بمیرم!؟
باد گفت: مرگ تو معنای نابودی نیست... مرگ تو حاصلی از رهاییست!... زندگی دوبارهی تو در حیات یک برگ تازه...
همراه من بیا... با من سفر کن... بگذار رهای رها برقصمانمت تا اوج بودن و رفتن...
برگ مدتی در سکوت فکر کرد و در حرفهای باد تأمل کرد.
و آنگاه، خودش را به باد سپرد!
شبنم حکیم هاشمی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام شبنم جان
چه خوب که کامنت نویسی برای اشعارتان مهیّاست
اغلب بخش نظرها را می بندید
سال تون نو روزگاران تان خوش