باز روزِ رفتنت آمد ، دلم پَر می زند
زخم تازه ای قلم , بر قلب دفتر می زند
خاطراتت روی دوش خسته ی این سالها
بی تعارف ، بی اجازه ، پنجه بردر می زند
شانه ات را پس بده در این هوای بی کسی
گم شدم , در انتهای , کوچه ی دلواپسی
مانده ام در انتظارِ , گوشه ی چشمت پدر
اشک چشمانم نکرده , بر غمِ دل وارسی
آنچنان آرام رفتی که , نشد خوابی فرار
بی خبر از آنکه کردی خانه ای را بی قرار
با نسیم صبح , راهت را گرفتی بی صدا
پشت سر در را نبستی خیره ماندم تا بهار
سایه ات را خوب من آخر گرفتی از سرم
آخرین آرامشم را , بردی از چشمِ ترم
جای خالی ات نشاندم دسته های گل ولی
تا هنوزم رفتنت , هرگز نگشته باورم
باز این دل , تنگ شبهای بدونِ غم شده
آسمانم باز ابری و هوایم نم شده
کاش یک شب میزبان قلب محزونم شوی
تا ببینی بی تو این خانه پر از ماتم شده
رنگ دنیایم کنارت مثل یک رنگین کمان
چلچراغی از تمام نورهای آسمان
کودکی هایم کنارت مثل یک رویای ناب
می چکید از هر دو چشمت آیه های مهربان
یادت از من دست خود را بر نمی دارد پدر
در نبودت , بی سر و سامانم و درمانده تر
خانه ات ویران شود دنیا , گرفتی جان من
بی پدر , دیگر ندارم , یار و همراهِ سفر
تا که رفتی زیر و رو شد خانه ی امن دلم
کم شدم از بی پناهی و, غمِ بی حاصلم
هر شب این خانه فراقت را به دندان میکشد
در میان دردها و سوز هجرت , حائلم
شد نفس از کوچِ بی هنگام تو در سینه آه
زندگی بی ماهِ رویت سرد و تاریک و سیاه
آفتاب دیده ات , دیگر نمی تابد به من
" پونه" یخ کرده , میان برزخِ یک کوره راه
افسانه_احمدی_پونه
🖤💔
با جای خالی ات چکنم😔😢
روح همه والدین رخ در نقاب خاک کشیده شاد
خصوصا روح مرحوم ابوی حضرتعالی شاد تر
فاتحه و صلوات