گم شدم در پیچش مژگان و ابروی حسین
الامان از آن کمند طره ی موی حسین
ماه و خورشیدی نخواهم بر فراز آسمان
بی نیازم می کند یک جلوه ی روی حسین
مشک و عنبر را نبویم در تمام زندگی
بر مشامم می رسد تا عطر دلجوی حسین
من گنهکارم ولی ترسی ندارم از قیام
چونکه برپا می شود آنجا هیاهوی حسین
سجده هایم می شکافد هر حجابی را که هست
این مقام کمترین تربت کوی حسین
بر سرکویش گدایان پادشاهی می کنند
آری این هم ذره ای از خلق نیکوی حسین
بی نیازم از دو عالم تا که روزی می خورم
چون یتیمی بی پدر از دست و بازوی حسین
سجده ای کردم اگر بر طاق ابرویش بدان
دین و دل را می برد آن چشم جادوی حسین
من به چشم سر ندیدم روی ماهش را ولی
چشم دل محو است در آن خال هندوی حسین
تا که زهرا بهر ما دست دعا بالا برَد
بر دو عالم کی دهم یک تار گیسوی حسین
گر امیرالمومنین مهری زند بر دفترم
می نشینم در جنان زانو به زانوی حسین
آن حرامی زاده را گو روز عاشورا چرا
می شکافد این چنین با نیزه پهلوی حسین
صلوات الله علیهم اجمعین
میلاد با سعادت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس مبارک