بنام او که ما را فکرت آموخت
( خوش خیال )
بِدیدَم مُفلِسی سرمَست و شادان
زِمَستی پیـکرَش در پیچ و در تاب
بگفتَم از چه رو باشی خرامان؟
بگفتا از تَوَهُّـم می خورَد آب
چو دیدم خوابِ کاخی پُر زِشیلان
بَسی شد خوش به حالَم اَندَرآن خواب
عجب دیدم زِجَمعِ مِی پَرَستان
مُهَـیّا شد برایَم از مِـیِ نـاب
زِدستِ نوکَران, از جام و پِیـمان
زِحَد اَفزون, گشتَم مَست و سیراب
زِاَنـواعِ غـذا , آنجـا فراوان
نبوده بَهرِ خوردن, هیچ آداب
هَمی خوردَم زِهَر قوتی دوچندان
گَهی هم با طمأنینه چو اَرباب
در آن رؤیایِ بی بنیاد و بنیان
جهانی تازه دیدم بِهرِ اَعقاب
دمی با یاوه هایِ خوش خیالان
شدم مَدهوشِ تمجیدات و اَلقاب
در آندم گفتَمَش ای مَنگِ نادان
مِثالِ اُشتُران باشی تو خوشخواب
به کامَت, پنبه دانه هفت اَلوان
شدی در مَنجلابِ جَهل غَرقاب
کنون بیدار , از خوابِ پریشان
بُرون آ از خیالِ پوچ و ناباب
نَما , بر واقعیَت باز , چشمان
نگردی تا به قَعرِ نیست, پرتاب
خیالِ واهی از خود , دُور گردان
وگر نه , در لَجَن اُفتی و مُرداب
کمی شایستگی هایت , نمایان
زِگمراهی, ضَمیرِ خویش دَریاب
( نژاد - 1396 )
آموزنده و زیباست