سه شنبه ۴ دی
طمع و غرور شعری از احسان صدوقی یزدی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۲ ۱۵:۴۰ شماره ثبت ۱۲۶۱۵۸
بازدید : ۱۳۳ | نظرات : ۱۳
|
دفاتر شعر احسان صدوقی یزدی
آخرین اشعار ناب احسان صدوقی یزدی
|
میزند نی در دل صحرای دور
در میان گله ای چوپان کور
گوسپندان در چرا وعیش ونوش
پیرگرگی در خفا در فکر سور
گرگ گشته مست از بوی کباب
وان یکی تنداست و آن یک شورِ شور
میشود اندر خیالش سیرِ سیر
بعد خوردن میشود از گله دور
در خیالش غرق گردد در خوشی
در دلش روشن شدست دریای نور
ناگهان جستی زد و از جا پرید
شد روانه سمت میدان چون ستور
از قضا چوپان سگی چالاک داشت
پاسبانی مهربان اما جسور
چون بدید آن گرگ پیر و بد شگون
سویش آمد با نگاهی پرغرور
گفتش اینک گربه ی کفتار روی
دورشو تا چشم پوشم از قصور
گرگها دردیده ام این سالها
عار باشد تا که جنگم با تو مور
گرگ گفتا که تو رستم در سگان
پیر گرگم که نشستم در حضور
سالیانیست که بیمار شدم
گفته اند پرهیزکن از لحم عور
سگ به لبخندی رضایت پیشه ساخت
گرگ را مفلس بدید و نیش کور
تا که آرامش گرفت آن پاسبان
پنجه را بیرون کشید گرگ شرور
بره ای را نشان کردو دوید
در میان راه چاهی بس قطور
گرگ چشمانش زبس کم نور بود
در میان چاه افتادو بکند بر خویش گور
چون شنید چوپان سگش را دادزد
کی سگ بی انظباط و بی شعور
تو ندیدی گرگ را در گله ام
دورشو زین پس نخواهم موش کور
این یکی را کشت غرور کاذبش
آن یکی رااین طمع راندش به گور
|
|
نقدها و نظرات
|
درود برشما بانو و سپاس از توجه شما | |
|
درود برشما و سپاس از توجه شما | |
|
درود و سپاس از توجه شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آموزنده و زیباست