روزی .روزگاری
حاکمی ازدار . دنیا رفت...............
۰چهار فرزند پسر دا شت که هرکدام ......
در فکر برتری بودند............
بزرگان قوم دور هم جمع شدند وتصمیم گرفتند
که یکی از آن پسر ها را به جای پدر به حکومت برگذینند
پس از شور ومصلحت بسیار ...........
بر آن شد که نزد عالمی که مورد اعتماد همه بود بروند و
از وی نظر خواهی نمایند.......
عالم ..کمی تامل نمود ...........و سپس رقعه ای نوشت
و به دست آنها داد و رفتند......
وقتی رقعه را باز نمودند نوشته بود..
آنکه فکر مردم بیچار ه و در و یش نیست..
وارها نیدش که وی را مصلحت در پیش نیست
..............................................................
و آنکه فکر امن وآسایش برای مردمانش در سر است
برگذ ینیدش که فکر مردم است وبند خویش نیست
وآن گاه رای .عالم را بکار بستند آنکه شایسته حکومت بود
انتخاب نمودند.....
فتحی....تختی... ۱۷ .آذر ۱۴۰۲ شمسی
...............................................
التماس و دعا به حق مریَضان و
گرفتاران و در بند.
فتحی...تخی... ۹ . ۱۷..۱۴۰۲ شمسی