دوشنبه ۲۸ آبان
همپای شغالها شعری از سید جلال بهادر
از دفتر هیچکسان نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲ ۱۰:۵۵ شماره ثبت ۱۲۵۰۹۸
بازدید : ۸۵ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب سید جلال بهادر
|
از کوه پایین آمدم
که همپای شغالها شوم
با روباهها بخندم و با گرگها برقصم
با نی چوپان ها حرف بزنم
و با سنگهای بیهوده کنار جاده
درد دل کنم
بالا که بودم
بالاتر از زوزه شغالها
نزدیک تر از بالاترین آلاله ها به خورشید
باد بود و نجواهای بی پایانش
با من همه چیز را در میانش گذاشت
همه چیز را گرفتم از دستش
یادم داد بیهوده بودن هم چیز بدی نیست
هر جایی بودن هم حُسن خودش را دارد.
او از همه جا باخبرآمده بود
از خلوت انارها تا حُزن گورستان ها
حرفها داشت، داستان ها
به یادم آورد که
هر چه افتاد، افتاد
خواه از بلندای شاخ بید
خواه از آسمان هفتم
خواه از چشم چپ کلاغی بی هدف
باد بود که یادم داد هر چه باداباد
|
نقدها و نظرات
|
درود جناب استکی از مهر و نظرتون سپاسگزارم اختلاف نظر و برداشت طبیعی هست و مشخصا هر چه که میگیم نباید توقع پذیرش عمومی اون رو داشته باشیم : | |
|
درود و سپاس جناب مهدی پور | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و جالب بود
ولی با بعضی معانی آن موافق نیستم