ای گیرنده ی دست !
و َ ای دهنده ی مست !
فاصله ی پُستی تا پَستی
فقط در گردی ضمّه ای است
که می شود به فوتی آن را گُسست
به زمینت چسبیده ام
هوایم را داشته باش
...پستم را بگیر اما پستم مکن...
وعده داری می دهی امروز را فردا چرا !؟
جایگاهت خسته شد با اینهمه بیجا چرا !؟
رأی می خواهی بیا خدمتگزاری خوب باش
کرده ای با های و هوو ، اَی وای و واویلا چرا !؟
حسن ظن دارد به تو گاهی صبا گاهی سحر
زیر سر را برده ای با سود ظن بالا چرا !؟
ترسی از دنیا نداری در کنار هستیّت
رو به مینو می روی همراه با مینا چرا !؟
«عمر من را مهلت اینجا و آنجای تو نیست»
من که با ایماژ درگیر توام ایتا چرا !؟
گفته بودی ریشه ی فقر و ستم را می کَنی
ریشه ام را کنده ای با فقر پا بر جا چرا !؟
نیشتان را نوش جانم کرده ای با حرف مفت
کام ِ تلخم ترش شد با این همه حلوا چرا !؟
وضع قانون می کنی تا بگذری از روی آن
با گرین کارتت از اینجا رفته ای آنجا چرا !؟
در جوانی پا به پای سازتان رقصیده ام
پیری ات را بگذرانی با دو جین برنا چرا !؟
تای تو همتای تو بی تای تو تک خورده اند
پاتکت را می کنی این روز ها حاشا چرا !؟
گفت ؛ «با دشمن مدارا با رفیقت مرد باش»
کرده ای با دشمنت بد جور تا ، با ما چرا !؟
بخت من از گور خوابی رو به کاغذپاره هاست
تخت تو آماده شد در بهترین ویلا چرا !؟
چند ماهی مانده به آغاز رأی آوردنت
«در شگفتم ! آسمانی می شود دنیا چرا» !؟
لا للا ، لا ، لا للا ، لا ، لا للا ، لا ، لا للا...
« اینهمه با بخت خواب آلوده ام لا لا چرا» !؟
اجتماعی بسیار زیبا و با شکوه بود