دچار
دل و یاد تو و سودای رفتن خیابان شب و راهی به بن بست
چو بلبل سینه سوز از تو گفتن بگو گوشی برای حرف دل هست
پر از شور وصالت ناله ی نی نوای ساز غم همدم رسی کی
شب و روزم خراب تلخی می دل مجنون و لیلی دور از دست
((نباشد از صدای عشق خوش تر))که حافظ گفت بشنیدی مکرر
چه باید گفت وقتی یک کبوتر ز تیر هجر چشمانش فرو بست
هوا ابر غم انگیز جدایی دو چشم تر سکوت و بی صدایی
بسوزم در تب عشقت کجایی گل نرگس برای دیدنت مست
تمنای تو دارم تا همیشه فراقت تیشه ای بر جان ریشه
مشو با من غریبه سنگ و شیشه شررها بر دل پروانه بنشست
وفا را شد جفا تقدیر دیدی کجایی سنگدل داغم ندیدی
چه باید گفت از یاس سپیدی که پرپر گشته از گردون غم رست
دچار عشق در دنیای سنگی جهانم بی تو عاری از قشنگی
چه باید گفت از بازار رنگی دل آلاله ها هم نیز بشکست
صدایت می زنم شب های احیا در آغوشت کشم در خواب و رویا
چو آشوبم غریق موج دریا بغل وا کن دل من در تو پیوست
((آشوب))