سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 25 آبان 1403
    14 جمادى الأولى 1446
      Friday 15 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲۵ آبان

        آه آتشبار

        شعری از

        محمدرضا فرجی (ثنا)

        از دفتر شعرناب نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۲۸ شماره ثبت ۱۲۲۴۲۴
          بازدید : ۳۸۱   |    نظرات : ۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدرضا فرجی (ثنا)
        آخرین اشعار ناب محمدرضا فرجی (ثنا)

        #محمدرضا_فرجی  ۱۴۰۲/۰۵/۱۰
         
        شامگاهان چون به بالین بر نهم رخسار خویش
        تا سحر سوزم ز آه گرم آتشبار خویش
         
        آه آتشبار من گر سر کشد از آسمان
        آبگون انجم فرو مانند از رفتار خویش
         
        تا دل شب با دل خود باز گویم رازها
        خود چو دریا نالم و خود بشنوم گفتار خویش
         
        تا دل یاران نسوزد زین پیام آتشین
        بعد از این با اشک شویم دفتر اشعار خویش
         
        گر ببندم چشم از نقش بد و نیک جهان
        ای دریغا من چه سازم با دل بیدار خویش؟
         
        این دل بیدار من بی پرده می­بیند کنون
        آنچه را پوشند زیر پرده‌ی پندار خویش
         
        آزمون­گاه است دنیا، تا که خواهد بُرد سود
        زاهد از انکار خود، یا رِند از اقرار خویش
         
        محرمان را رشته‌ای از دور پیوندد به حق
        در حرم بیگانه مانَد شیخ با چلتار خویش
         
        آن نگاه آشنا آتش به بنیادم فکند
        مردم از اغیار می‌نالند و من از یار خویش
         
        هرکه خواهد راحت خود را به رنج دیگران
        پیش از  آزار مردم خواسته آزار خویش
         
        سُخره با مردم، به زهر مار بازی کردن است
        ماراَفسا جان دهد آخر به نیش مار خویش
         
        در جهان ما کنون آتش فتاده هر طرف
        گر در اینجا گل شود، آنجا نماید کار خویش
         
        آتش افتاده ولی در کلبه‌ی بیچارگان
        آنکه عمری سوخته در سردی ادبار خویش
         
        آتشی از جنگ افروزند هر دم در جهان
        این سیاست پیشگان شوم با افکار خویش
         
        پیش ما از آشتی لافند اما در کمین
        گرم­تر سازند هر دم عرصه‌ی پیکار خویش
         
        ظالمان را گنج گوهر کی کند قانع که خوک
        گر به گلشن جا کند جوید همان مردار خویش
         
        اهل همت سر نمی‌آرند پیش کس فرود
        کی شود عنقا فرود، از قله‌ی کُهسار خویش
         
        تُنگ ظرف سفله را گر چرخ بنوازد مرنج
        چون زوال مور آید پر کشد از غار خویش
         
        این تکبر پیشگان با یک دو کرسی بلند
        خویش را نزدیکتر سازند سوی دار خویش
         
        این ریاست‌ها نسازد، مرد کوچک را بزرگ
        خر نگردد اسب اگر از زر کند افسار خویش
         
        چون مگس بیجا نشیند سعی در مرگش کنند
        گرچه آن بیچاره خود محو است در اقذار خویش
         
        غره‌ی آز و هوس گر یک دو دم جولان کند
        عاقبت چون خر فرو خَسپد به زیر بار خویش
         
        چون ز پا افتاد کس دستش نگیرد از کرم
        گرچه مالد پوز خود بر خاک از کردار خویش
         
        شام شد، خورشید عمرم زرد گردید ای دریغ
        کاروان در منزل و من بر نبسته بار خویش
         
        در پی این کاروان جز نقش پا چیزی نماند
        کس نگفت از رفتگان حرفی به ما ز اخبار خویش
         
        در دل خاک است پنهان رازها اما دریغ
        کو زبان تا باز گوید شمه‌ای ز اسرار خویش
         
        زان فقیر گُرسَنه گوید که شبها بر زمین
        خفته با خوناب چشم و بنیه‌ی بیمار خویش
         
        زان ستمگر کو به روی بستر سنجاب و خز
        غلت می­زد تا سحر در غفلت سرشار خویش
         
        کاش گوید خاک با ما ز آنچه دیده شمه‌ای
        قصه‌ی آن هر دو را در حفره‌های تار خویش
         
        چون درخت میوه‌دار از بار غم پشتم خمید
        کس نمی‌چیند که پیشش عَرضه دارم بار خویش
         
        از درخت غم گریزانند گویا دیدنش
        رنجه سازد چشم را با نیش‌های خار خویش
         
        این درخت غم مگر رفته ز یاد باغبان
        کافکند آن را برون از عرصه‌ی گلزار خویش؟
         
        بوستان زندگی را شاخ گل آید به کار
        تا دهد جان را صفا با جلوه­‌ی ازهار خویش
         
        ای خوش آن لحظه که افتم سایه­‌آسا بر زمین
        در فروغ آفتاب روشن دیوار خویش
         
        بوسه‌ها بستانم از خاکی که پرورده مرا
        در کنار مهر جان افزای مادروار خویش
         
        بر لب خندان شیرینش نمایم شستشو
        از دل چون آینه هر صبحدم زنگار خویش
         
        خاک ره روبم به مژگان یا که ره شویم به اشک
        تا کنم هموار و پاک این راه ناهموار خویش
         
        من گدای کوی یارم ور نه می‌دانند خلق
        دامنم پر دُر بوَد از چشم گوهربار خویش
         
        زان عقاب سالخورده باز پرسم قصه‌ها
        تا سر آید شب به من از قصه‌ی اعصار خویش
         
        باز گوید تا چه‌ها کرده بر آن مرز کهن
        آسمان نیلگون با ثابت و سیار خویش
         
        باز گوید زان وطنخواهان که همچون خاره سنگ
        تن سپر کردند پیش دشمن خونخوار خویش
         
        شد هزاران سر به سان گوی غلتان بر زمین
        لیک نگذشتند چون شیر از سر یک خار خویش
         
        خرد شد در پای کُهسار عظیم شامخش
        سیل دشمن با طلسم شوم استعمار خویش
         
        بر جمال آسمان بنگر که پیدا شد ز شرق
        پادشاه اختران بر مسند انوار خویش
         
        پادشاه اختران اینک ز خاور سر کشید
        با عبای سیمگون با دامن زرکار خویش
         
        روشنی پیغام­ها دارد ز دنیای امید
        خیز و بر راهش بیفشان گوهر شهوار خویش
         
        ای /ثنا/ ای طبع آشفته، به خاموشی گرای
        صبح می­خندد به رویت، بس کن از گفتار خویش... 
         
        #محمدرضا_فرجی ۱۴۰۲/۰۵/۱۰
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۴۱
        بسیار زیبا و دلنشین بود خندانک
        آوا     صیاد
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۰۸
        درود زیبا بود
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۸
        درودبرشما محمد عزیزم اول اینکه خوش آمدید به شعرناب
        دوم اینکه بسیار شعری طولانی بود وزیبا وپرمفهوم احسنت برشما خداقوت عزیزدلم قلمتان همیشه سبز ونویسا باشدعزیزدل 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        🌺🌺🌺🌺🌺
        🪻🪻🪻🪻
        🌼🌼🌼
        🥀🥀
        💮
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۴:۵۶
        درود بر شما خندانک
        زیبا سرودید 💐💐
        افسانه پنام (مولد)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۷:۳۸
        سلام و درود جناب فرجی بزرگوار
        شعر بسیار بلند و اما زیبایی است. خندانک خندانک

        ظالمان را گنج گوهر کی کند قانع که خوک
        گر به گلشن جا کند جوید همان مردار خویش

        خندانک خندانک
        موفق باشید
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۰۵
        سلام شاعرعزیز
        قوالعاده زیبا بود
        قلمتان همیشه توانا
        درپناه خدا
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا فرجی (ثنا)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۲۲
        سلام و عرض ادب خدمت یکایک اساتید ارجمند. ممنون و سپاسگزارم از محبت‌های شما، پایدار باشید❤️🌺🙏
        نیلوفر تیر
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۳۰
        درود بر شما گرامی خندانک
        احمد نیازی (صابر)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۳۷
        سلام و درود زیبا سرودید
        زیبا بسرایید
        زهره دهقانی ( شادی)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۰:۲۸
        سلام و درود استاد بزرگوار
        بسیار زیبا قلم زدید...👌👌👌
        درودها...💐💐💐
        🌸🌸🌸🌸
        در پناه اباعبدلله ✨
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۰:۴۲
        سلام و عرض ادب جناب فرجی
        احسنت بر شما بزرگوار بسیار عالی
        شعر ناب شما احسنت
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۱۸
        درود بر شاعر گرامی خندانک
        خوش آمدید بزرگوار خندانک
        دست پرهم آمدید👏👏👏
        همایون فتاح(رند)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۳۲
        زیبا ودل انگیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا فرجی (ثنا)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۱:۴۷
        سلام مجدد و عرض ارادت خدمت دوستان و اساتید عزیز. تشکر از کامنت‌های محبت‌آمیز همگی، لطف دارین به بنده 🙏❤️🌺 امیدوارم از وجودتون بهره‌ها ببرم
        فاطمه معادی(بانو)
        چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ۲۳:۲۳
        درود جناب فرجی
        زیبا قلم زدید
        خندانک خندانک خندانک
        آذر دخت
        پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ ۰۱:۵۸
        درود بر شما
        موفق باشید خندانک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ ۰۸:۱۳
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سلام و عرض ادب استاد گرانقدر.
        درود بر شما، دلنشین و زیبا سرودید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سعید ابول مشدی
        سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۴۸
        درود بر شما هنرمند گرانقدر ایران زمین. سروده تان زیبا و با احساس بود🙏🙏👏👏👏👏👏🌷🌷🌷🌷🌺🌺🌺🌺🌺قلمتان همیشه نویسا
        مهدی عبدلی حسین آبادی
        سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ۰۹:۱۴
        درود بر شما خندانک
        زیبا قلم زدید
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4