سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 19 فروردين 1404
  • شهادت آيت الله سيد محمد باقر صدر و خواهر ايشان بنت الهدي توسط حكومت بعث عراق در سال 1359 هـ‌.ش
10 شوال 1446
    Tuesday 8 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

      سه شنبه ۱۹ فروردين

      داسـتـان گــرگ و لـک‌لـک ( مـثنـوی )

      شعری از

      یزدان ماماهانی

      از دفتر گیتار بی تار نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۲۲ شماره ثبت ۱۲۱۷۵۷
        بازدید : ۲۲۱   |    نظرات : ۷

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر یزدان ماماهانی

      دیــد گـرگـی را ســر راه ؛ لــک‌لــکـی 
      نـالــه ســر مــیـداد ، انــدک انــدکـی
       
      ســر فــرود آورد سـویـش نـاامــیــد 
      چنـد قـدم گامـی نـهاد بـر او رسـیـد
       
      رفــت جـلــو از او شــود جـویـای او 
      ماجـرایـت چـیست ؟ ای درّنـده خـو
       
      از چه مـینالـی چنین با سـوز و آه ؟
      مـشکلـی پـیش آمـده ای زا به راه ؟
       
      بــا دلـی انــدوهــبـار و پــر مــلال ..
      سر تـکان دادش چـنان آشفـتـه حال
       
      گـفـت : بـودم در کـمـیـن و انـتــظار
      چــاق و چـلّــه بــرّه‌ای کـردم شــکار
       
      تـکّـه تـکّـه کـردم و خــوردم ، وَلــو :
      اسـتـخوانـش ناگـهان گیـر کـرد گلـو
       
      حــال شـدی آگـاه زیـن احــوال مـن
      چـاره انـدیـشـی بـکـن بـر حـال مـن
       
      با نـوک بـال و پَـرَش خـارانـد مـلاج
      یـافـت لـک‌لـک راهِ درمــان و عــلاج
       
      گفت به گـرگ دارم دوتا شـرطِ کمک
      اوّلـی : وارد شـو بـی دوز و کـلـک ..
       
      دوّمی : قـول ده ز چـالـش وارهـی ؛
      در اِزایـش مـزد و پـاداشــم دهـی ..
       
      بـر لـبِ پـرتـگاه و از بـیـم سـقـوط !
      او پذیرفت بی‌درنـگ قول و شـروط
       
      گـفـت لـک‌لـک پـوزه را وا کُـن عمـود
      بـر دهـان ، مــنـقــار مـن گـردد ورود
       
      بـی مـحـابـا بـر دهـانـت رفـت سـرم
      اســتــخــوان را از گــلــو در آورم ..
       
      بـا تـلاش و کـوشـش و زور و تــوان 
      از گـلـوی گـرگ در آمــد اسـتـخـوان
       
      پـوزه هـمـراه زبان ، جـنبـانـد به لـب
      زوزه‌ای ؛؛ ســر داده ، از روی طــرب
       
      پیش گذاشت پا را و بی‌چون و چرا
      رفـت و گفـت لک لک ای پـنجـه طلا
       
      پس کنـون بر جَـرح ، دوایی یـافـتی
      حـال کزیـن بـغرنـج ، رهایی یـافـتی
       
      مـاهِ بـخـت تـابـیـد بـر تـو تـیـره روز
      قول‌وشرط‌ووعده پابرجاست‌هنوز ؟
       
      مـن بـکـردم ، کـارِ از دسـت آمـده ..
      مــزد و پــاداش مــرا ، اکـنـون بــده
       
      پـوزخـنـدی زد بر او گـرگ از غـرور !
      گفت: نباش پررو و گستاخ و جسور
       
      وانگهی؛ پاداش تو این است کنون :
      " جان سالـم از دهـان بـردی بـرون "
       
      بـس خـوشـایـنـد بـود مـیانِ مـاجـرا
      عـهــد ، وفـا کـردم نـبـلـعـیـدم تـو را 
       
      بود دهانـم دورِ حـلقـت چـون طناب
      زان خلاص یافتی،گشتیم بی‌حساب
       
      زین وقاحت ؛ آنچنان جا خورده بود
      بی درنگ ، لک‌لک دو بالش را گشـود
       
      پر زد و تـرک کرد محل و دور شدش
      نـاسـزا مـیـداد و دشـنام بـر خـودش
       
      نکـته دارد داستان ؛ آن هم نخست :
      در قــبــال نـیـکـی و کــار درســت ..
       
      زشـتـی و بـی‌احـتـرامـی کـرد کـسی
      نـقطـۀ بـازخـوردِ خـار بـاشـد خـسـی
       
      قـدرشناسی نـیست ، مـرام نـاکـسان 
      گل شـناسی نـیست ، مـعیـار خَـسان
       
      آنـکـه فــرش زیــر پـایِ کـودن اسـت
      درخـور و شـایستـۀ پا خـوردن است
       
      تــاج نـهـادن بـر ســر بـی‌مـعـرفـت !!
      حکمِ‌ گوشت‌بسپردنست‌برگرگ‌‌صفت
       
      من نـمی‌گویـم ؛ نـکن خوبی ، گَـهی :
      " نـیـکـی بـسـیـار ، یـعـنـی ابـلـهـی "
       
      تــا‌ گـلــوگـیـرت نـکــرد و نـاگــزیــر :
      حـجـم و مـیـزان دهـانـت لـقمـه گـیر
       
      بـنـد صلـح بـر بـی‌صـلاحـی وا نـکـن
      ســاده بــا بـی‌قـابـلـیـت ،، تــا نــکــن
       
      آنـچـه بـایـد یـافـت از کانـون گـرگ :
      " اعتماد ، مرگ‌است‌ در قانون گرگ "
       
      اعـتـمـاد بـرگـی‌سـت در چـنـگال بــاد
      ریـز و پـودر کـرد بـرگ را بی‌اعـتـمـاد
       
      در کـمـیـنـنـد گـرگ و روبـاهِ کـلـک ..!
      دام بِـگُـستـردنـد سـرِ راه ؛ مـشـتـرک
       
      عـقـل بـکار گـیریـد و هـوشـیاریِ تـام
      تـا نـیـوفـتیـد خـام و آسـوده بـه دام
       
      هــر کـه دانـســت ارزش کــار تــو را 
      مـیــدهــد تــرمــیــمِ جـبــرانِ بــهـا
       
      تــا نــشــد ســواسـتـفـاده‌هـا بـسـی !
      اعــتـمـادت را نــکـن خــرج کــســی
       
      آن کسان ، کس مـعـتمـد بـشمـرده‌انـد
      ضـربـه‌هـای بـی‌شـمـاری خــورده‌انــد
       
      بـر چـنـیـن افـراد ؛ نـبـایـد داد بـهـا ..
      پس به حـال خـویـش بـگذاریـد رهـا
       
      آنـکـه می‌نـامنـد بـزرگـست و سـِتُـرگ
      گاه در پوستیـن میش است گاه گرگ
       
      آنچـه بایـد گـفـت ، سـرانـجامِ سخـن
      نـیست بـرابـر تـشـت و آفـتابـه لـگـن
       
      هـرکـسـی را طبـق مـعـیارش بـسنـج
      زیـر بـنـایی را ؛ ز مــعـمـارش بـسنـج
       
      موش را در فاضـلاب است ؛ جایـگاه
      کوسـه را دریـا و آب است ؛ جـایـگاه
       
      روشـنـی ؛ زیـبـنــدۀ شــیــر ســپـهــر
      شرط دوستی ،در وفاداریست و مهر
       
      سـیـنـۀ ایـن داسـتــان ؛؛ بـشـکافـتـم
      " ارزش و ‌ بـی‌ارزشـی را یــافــتــم "
       
      پیش از اینـکه بـاد بـیانـدازد ز اسب
      بر کـلاه و زیـن و افـسارت بـچـسـب
       
      مـرهـمِ بی‌عار و بی‌درد ، اشـتباسـت
      رحم و دلسوزی به نامرد ، اشتباست
       
      آنـکه رنـجانـدت ، بـرنـجانـش کـمـی
      آنـکه سـوزانـدت ، بسـوزانـش هـمی
       
      پـنــدِ پـایـانـبـنـدِ شـعـر را بـشـنـویـد 
      هرچقـدر خوبی کنید ، بد می‌شویـد
       
      بــرکـه و قـلاب و مــاهـیـگـیـر و آب
      کِرم خوراکی بود و نقش طعمه یاب
       
      لقمـه را بـلعیـد و ماهی طعمه گشت
      خـود دهـان آن شکارچی لقمه گشت
       
       
      داستان گرگ‌ و لک‌لک
      یزدان_ماماهانی 
      آغازسرایش۵_۴_۱۴۰۲
      پایان‌سرایش۱۷_۴_۱۴۰۲
      _🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      محمد اکرمی (خسرو)
      يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۱۴
      درود
      آموزنده و جالب بود
      خندانک خندانک
      یزدان ماماهانی
      یزدان ماماهانی
      يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۵۳
      درود و سپاس از شما🥀
      ارسال پاسخ
      نیلوفر تیر
      يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۳۹
      درود بر شما خندانک داستان رو چه جالب سرودید خندانک خندانک
      یزدان ماماهانی
      یزدان ماماهانی
      يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۳۴
      درود رویارو بر شما مهربانوی بزرگوار 🌹


      سپاس از همراهی صمیمانه و توجه نیکتان 🌺🥀
      ارسال پاسخ
      نرگس زند (آرامش)
      يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۱۸:۲۰
      درود بر جناب یزدان خندانک
      حوصله ی اشعار بلند رو ندارم ..ولی واقعا لذت داشت خوندن شعرتون خندانک
      اشعارتون زیباست .از اشعار دیگران دیدن کنید تا دیده بشه اشعارتون البته فقط ی پیشنهاده ..
      موفق باشید خندانک
      یزدان ماماهانی
      یزدان ماماهانی
      دوشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
      درود رویارو بر شما ایزدبانو زند
      وقتتون بخیر و شادی 🌺🌹

      سپاس از حسن توجهتون 🌹

      من فقط شعر و می‌فرستم و

      خارج میشم ولی گاه گذاری افتاد

      سر میزنم 🥀🌸
      ارسال پاسخ
      یزدان ماماهانی
      دوشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
      درود رویارو بر شما ایزدبانو زند
      وقتتون بخیر و شادی 🌺🌹

      سپاس از حسن توجهتون 🌹

      من فقط شعر و می‌فرستم و

      خارج میشم ولی گاه گذاری افتاد

      سر میزنم 🥀🌸
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      امارفا - آمارگیر رایگان سایت
      1
      در حال بارگذاری