سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
    2 ذو القعدة 1445
      Thursday 9 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت

        داسـتـان گــرگ و لـک‌لـک ( مـثنـوی )

        شعری از

        یزدان ماماهانی

        از دفتر گیتار بی تار نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۲۲ شماره ثبت ۱۲۱۷۵۷
          بازدید : ۱۷۳   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر یزدان ماماهانی

        دیــد گـرگـی را ســر راه ؛ لــک‌لــکـی 
        نـالــه ســر مــیـداد ، انــدک انــدکـی
         
        ســر فــرود آورد سـویـش نـاامــیــد 
        چنـد قـدم گامـی نـهاد بـر او رسـیـد
         
        رفــت جـلــو از او شــود جـویـای او 
        ماجـرایـت چـیست ؟ ای درّنـده خـو
         
        از چه مـینالـی چنین با سـوز و آه ؟
        مـشکلـی پـیش آمـده ای زا به راه ؟
         
        بــا دلـی انــدوهــبـار و پــر مــلال ..
        سر تـکان دادش چـنان آشفـتـه حال
         
        گـفـت : بـودم در کـمـیـن و انـتــظار
        چــاق و چـلّــه بــرّه‌ای کـردم شــکار
         
        تـکّـه تـکّـه کـردم و خــوردم ، وَلــو :
        اسـتـخوانـش ناگـهان گیـر کـرد گلـو
         
        حــال شـدی آگـاه زیـن احــوال مـن
        چـاره انـدیـشـی بـکـن بـر حـال مـن
         
        با نـوک بـال و پَـرَش خـارانـد مـلاج
        یـافـت لـک‌لـک راهِ درمــان و عــلاج
         
        گفت به گـرگ دارم دوتا شـرطِ کمک
        اوّلـی : وارد شـو بـی دوز و کـلـک ..
         
        دوّمی : قـول ده ز چـالـش وارهـی ؛
        در اِزایـش مـزد و پـاداشــم دهـی ..
         
        بـر لـبِ پـرتـگاه و از بـیـم سـقـوط !
        او پذیرفت بی‌درنـگ قول و شـروط
         
        گـفـت لـک‌لـک پـوزه را وا کُـن عمـود
        بـر دهـان ، مــنـقــار مـن گـردد ورود
         
        بـی مـحـابـا بـر دهـانـت رفـت سـرم
        اســتــخــوان را از گــلــو در آورم ..
         
        بـا تـلاش و کـوشـش و زور و تــوان 
        از گـلـوی گـرگ در آمــد اسـتـخـوان
         
        پـوزه هـمـراه زبان ، جـنبـانـد به لـب
        زوزه‌ای ؛؛ ســر داده ، از روی طــرب
         
        پیش گذاشت پا را و بی‌چون و چرا
        رفـت و گفـت لک لک ای پـنجـه طلا
         
        پس کنـون بر جَـرح ، دوایی یـافـتی
        حـال کزیـن بـغرنـج ، رهایی یـافـتی
         
        مـاهِ بـخـت تـابـیـد بـر تـو تـیـره روز
        قول‌وشرط‌ووعده پابرجاست‌هنوز ؟
         
        مـن بـکـردم ، کـارِ از دسـت آمـده ..
        مــزد و پــاداش مــرا ، اکـنـون بــده
         
        پـوزخـنـدی زد بر او گـرگ از غـرور !
        گفت: نباش پررو و گستاخ و جسور
         
        وانگهی؛ پاداش تو این است کنون :
        " جان سالـم از دهـان بـردی بـرون "
         
        بـس خـوشـایـنـد بـود مـیانِ مـاجـرا
        عـهــد ، وفـا کـردم نـبـلـعـیـدم تـو را 
         
        بود دهانـم دورِ حـلقـت چـون طناب
        زان خلاص یافتی،گشتیم بی‌حساب
         
        زین وقاحت ؛ آنچنان جا خورده بود
        بی درنگ ، لک‌لک دو بالش را گشـود
         
        پر زد و تـرک کرد محل و دور شدش
        نـاسـزا مـیـداد و دشـنام بـر خـودش
         
        نکـته دارد داستان ؛ آن هم نخست :
        در قــبــال نـیـکـی و کــار درســت ..
         
        زشـتـی و بـی‌احـتـرامـی کـرد کـسی
        نـقطـۀ بـازخـوردِ خـار بـاشـد خـسـی
         
        قـدرشناسی نـیست ، مـرام نـاکـسان 
        گل شـناسی نـیست ، مـعیـار خَـسان
         
        آنـکـه فــرش زیــر پـایِ کـودن اسـت
        درخـور و شـایستـۀ پا خـوردن است
         
        تــاج نـهـادن بـر ســر بـی‌مـعـرفـت !!
        حکمِ‌ گوشت‌بسپردنست‌برگرگ‌‌صفت
         
        من نـمی‌گویـم ؛ نـکن خوبی ، گَـهی :
        " نـیـکـی بـسـیـار ، یـعـنـی ابـلـهـی "
         
        تــا‌ گـلــوگـیـرت نـکــرد و نـاگــزیــر :
        حـجـم و مـیـزان دهـانـت لـقمـه گـیر
         
        بـنـد صلـح بـر بـی‌صـلاحـی وا نـکـن
        ســاده بــا بـی‌قـابـلـیـت ،، تــا نــکــن
         
        آنـچـه بـایـد یـافـت از کانـون گـرگ :
        " اعتماد ، مرگ‌است‌ در قانون گرگ "
         
        اعـتـمـاد بـرگـی‌سـت در چـنـگال بــاد
        ریـز و پـودر کـرد بـرگ را بی‌اعـتـمـاد
         
        در کـمـیـنـنـد گـرگ و روبـاهِ کـلـک ..!
        دام بِـگُـستـردنـد سـرِ راه ؛ مـشـتـرک
         
        عـقـل بـکار گـیریـد و هـوشـیاریِ تـام
        تـا نـیـوفـتیـد خـام و آسـوده بـه دام
         
        هــر کـه دانـســت ارزش کــار تــو را 
        مـیــدهــد تــرمــیــمِ جـبــرانِ بــهـا
         
        تــا نــشــد ســواسـتـفـاده‌هـا بـسـی !
        اعــتـمـادت را نــکـن خــرج کــســی
         
        آن کسان ، کس مـعـتمـد بـشمـرده‌انـد
        ضـربـه‌هـای بـی‌شـمـاری خــورده‌انــد
         
        بـر چـنـیـن افـراد ؛ نـبـایـد داد بـهـا ..
        پس به حـال خـویـش بـگذاریـد رهـا
         
        آنـکـه می‌نـامنـد بـزرگـست و سـِتُـرگ
        گاه در پوستیـن میش است گاه گرگ
         
        آنچـه بایـد گـفـت ، سـرانـجامِ سخـن
        نـیست بـرابـر تـشـت و آفـتابـه لـگـن
         
        هـرکـسـی را طبـق مـعـیارش بـسنـج
        زیـر بـنـایی را ؛ ز مــعـمـارش بـسنـج
         
        موش را در فاضـلاب است ؛ جایـگاه
        کوسـه را دریـا و آب است ؛ جـایـگاه
         
        روشـنـی ؛ زیـبـنــدۀ شــیــر ســپـهــر
        شرط دوستی ،در وفاداریست و مهر
         
        سـیـنـۀ ایـن داسـتــان ؛؛ بـشـکافـتـم
        " ارزش و ‌ بـی‌ارزشـی را یــافــتــم "
         
        پیش از اینـکه بـاد بـیانـدازد ز اسب
        بر کـلاه و زیـن و افـسارت بـچـسـب
         
        مـرهـمِ بی‌عار و بی‌درد ، اشـتباسـت
        رحم و دلسوزی به نامرد ، اشتباست
         
        آنـکه رنـجانـدت ، بـرنـجانـش کـمـی
        آنـکه سـوزانـدت ، بسـوزانـش هـمی
         
        پـنــدِ پـایـانـبـنـدِ شـعـر را بـشـنـویـد 
        هرچقـدر خوبی کنید ، بد می‌شویـد
         
        بــرکـه و قـلاب و مــاهـیـگـیـر و آب
        کِرم خوراکی بود و نقش طعمه یاب
         
        لقمـه را بـلعیـد و ماهی طعمه گشت
        خـود دهـان آن شکارچی لقمه گشت
         
         
        داستان گرگ‌ و لک‌لک
        یزدان_ماماهانی 
        آغازسرایش۵_۴_۱۴۰۲
        پایان‌سرایش۱۷_۴_۱۴۰۲
        _🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد اکرمی (خسرو)
        يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۱۴
        درود
        آموزنده و جالب بود
        خندانک خندانک
        یزدان ماماهانی
        یزدان ماماهانی
        يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۰۹:۵۳
        درود و سپاس از شما🥀
        ارسال پاسخ
        نیلوفر تیر
        يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۱۲:۳۹
        درود بر شما خندانک داستان رو چه جالب سرودید خندانک خندانک
        یزدان ماماهانی
        یزدان ماماهانی
        يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۱۴:۳۴
        درود رویارو بر شما مهربانوی بزرگوار 🌹


        سپاس از همراهی صمیمانه و توجه نیکتان 🌺🥀
        ارسال پاسخ
        نرگس زند (آرامش)
        يکشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۲ ۱۸:۲۰
        درود بر جناب یزدان خندانک
        حوصله ی اشعار بلند رو ندارم ..ولی واقعا لذت داشت خوندن شعرتون خندانک
        اشعارتون زیباست .از اشعار دیگران دیدن کنید تا دیده بشه اشعارتون البته فقط ی پیشنهاده ..
        موفق باشید خندانک
        یزدان ماماهانی
        یزدان ماماهانی
        دوشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
        درود رویارو بر شما ایزدبانو زند
        وقتتون بخیر و شادی 🌺🌹

        سپاس از حسن توجهتون 🌹

        من فقط شعر و می‌فرستم و

        خارج میشم ولی گاه گذاری افتاد

        سر میزنم 🥀🌸
        ارسال پاسخ
        یزدان ماماهانی
        دوشنبه ۱۹ تير ۱۴۰۲ ۱۱:۱۰
        درود رویارو بر شما ایزدبانو زند
        وقتتون بخیر و شادی 🌺🌹

        سپاس از حسن توجهتون 🌹

        من فقط شعر و می‌فرستم و

        خارج میشم ولی گاه گذاری افتاد

        سر میزنم 🥀🌸
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0