از جهنم می رهم
کفاره گناهش را مهار شکاف نگاه تو خواهم کرد
مجبور می شوم از لای شکاف نگاهت
دوباره در درد خود ساکت شوم
آیا از عذاب من درجهنم پشیمان نیستی؟
بی مبالات تسکین پذیر من مباش
گاهی خیال برم می دارد
جرئت کنم که فریاد بزنم
همین طور غیر واقعی
درغم خود از اندازه خود زیادی بزرگتر شوم
کنار در برکلون آهنی داغ جهنم دستم را سوزاندی
مگر می توان وحشت نگاه جهنم را
درقصد صراحت سخن دزدید
سردر نمی آورم
مرا به بالا وپایین عذاب جهنم
درحالت احساست، اشتباه عقلت را به میان میاور
گاهی دمادم زبانم می سوزد از فریاد در جهنم
دیگر نمی توان درحیرت تو ،تگاه مهربانی را
عاقبت در قلب خود جا داد
متاخر می شوم در صدسال دیگر
گاهی مصیب مرا به جهنم می کشاند
گاهی بدعت در نگاهت، مرا به چند قرن
پس از انتخاب تو می کشاند
چند فرسنگ مانده به جهنم
دوباره دستم را سوزاندی
گاهی درتسلیم
گاهی درفنای کامل
...............................................،...............
بااحترام محمدرضا آزادبخت
چند فرسنگ مانده به جهنم
دوباره دستم را سوزاندی
گاهی درتسلیم
گاهی درفنای کامل
درودبرشما استاد عزیز جناب آزادبخت
بسیارزیبابود