کنون ژاله بارد از ابر بهار
شکوفه زند خنده بر شاخ دار
هوا دلپذیر و پر از عطر گل
خنک روز و هنگام شب پیش نار
روان رود باشد به روح و روان
شود سرخ از لالهها کوهسار
ستاره زند چشمک و ماه نیم
بخندیم بر چرخش روزگار
به شادی بکوبیم پا بر زمین
ز مستی بگیریم سنتور و تار
گزند از تن فاطمی دور باد
پناهش ید قدرت کردگار
همه گفتنی پیش او ریز و کم
ولیکن به مهدی نیاید شمار!
تنت شاد باد ای رفیق شفیق!
درخت حیاتت پر از برگ و بار!
دلت گرم چون گرمی آفتاب!
همانند رستم دو بازو به کار!
شکوفه دهد نخل با دیدنت!
پر از برگ گردد تن خشک خار!
می لعل باشد به کامت روان!
همیشه برنده شوی در قمار!
صدای تو آواز هر بلبل است!
کنم شاه شاهان به جانت نثار!
تو نیکو منش باشی و نیک جو!
خدایا! به جانش گزندی مدار!
به قلبش مده راه درد شدید!
تنش را رها کن از افسون مار!
همیشه به کام دلش روزها!
از او دور کن خوابگاه و مزار!
به آرامش دل همیشه بکوش!
دلش را به دور از تلاطم گذار!
همیشه پر از خندهی ناب او!
همیشه به لب پسته و گل بکار!
به او جذب کن نیک انسان شهر!
چو خورشید در مرکز آن مدار!
در این بیت آخر، بشر راست گو
بخواهی برایش جمال نگار!
۱۴۰۲/۰۲/۲۱ - ۰۲:۳۶
قصیدهی بسیار زیبایی بود 👏🌺🌺
مبارک جناب مهدی فاطمی باشد