سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        عروسی بابام

        شعری از

        روهام حمیدی فر

        از دفتر شعرهای بهاریه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۶:۰۴ شماره ثبت ۱۱۹۶۶۶
          بازدید : ۲۲۱   |    نظرات : ۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        روز سوم بود  ز مرگ پدرم ، زنی آمد کنار حوض حیاط                            مقابلم ایستاد ، نام من زیباست ، کاری دارم با شما !                              گفتم : بفرمائید بگوئید : گفت : من زن بابای شمام                               کودکی داشت در بغل ! کودک دیگر دامن چادرش را گرفته بود !                و دخترکی مقبول به پشت سرش ! که مرا با خجالت نگاه می کرد !         گفت : نام این یکی جعفر است ! این سلیمان است و آن یکی سلما !         جعفر تازه دندان درآورده بود ! و سلیمان پنج ساله مرا با غضب نگاهم می کرد ***    سینه های سلما تازه جوانه زده بود !        خبر که به مجلس زنانه رسید ول وله ای برپا شد ! پروانه خواهرم صورتش سرخ شده بود !     آمد با خشم که زن را بدرد !!! زن به پشت سرم پرید ، شانه های مرا جان پناه گرفت ! *** سلما چه قدر آرام و زیبا بود ! این خواهر کوچک من است ! چه آرزوی نه طلبیده ی زشت و زیبای !!!      دختر قاسم خواهرم را گرفت ! مادرم آمد و زن را به اتاق مهمانخانه برد !      چه زن بلند بالایی ، چشمانی نافذ و زیبا ، ابروانی کشیده و باریک ،      هنوز ضربان قلبش را در پشت قلبم احساس می کردم !! نمی دانم عاشقش شده بودم ! چه گناه کراهت آمیز زیبایی ! گاو ما هم درد داشت ، او هم تازه پا به ماه شده بود !      افسانه هم بچه ی دومش  در راه بود ! با شکمی که به دماغش رسیده بود ! بر لب حوض میوه ها را می شست ! سلما هنوز آنجا ایستاده با خجالت مرا نگاه می کرد !!!    ( به دکتر حسین ساعدی برای کتاب عزاداران بی یل ) 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۲
        روح پدر عزیزتان شاد خندانک
        روهام حمیدی فر
        روهام حمیدی فر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۴۳
        سلام ، رفیق شفیق خودم، الهی تو زنده باشی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی نظری سرمازه
        پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۱:۳۹
        درود بیکران
        جالب است خندانک
        روهام حمیدی فر
        روهام حمیدی فر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۳۹
        سلام ، دم مسیحائی تان گرم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد اکرمی (خسرو)
        پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۶:۵۵
        درود داستان جالب بود
        روهام حمیدی فر
        روهام حمیدی فر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۴۰
        سلام ، محمدجان ممنونم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۸:۱۹
        سلام بزرگوار
        طبعتان جوشا
        هزاران درودتان باد
        خندانک خندانک خندانک
        روهام حمیدی فر
        روهام حمیدی فر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۳:۴۱
        سلام ، فرزانه ی من ، زیباخوانید خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فرشید به گزین
        پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۱۹
        دوست عزیز چه روایت یکدستی ساختین
        تصویرهای واضحی در ذهن ساخته میشه با خواندنش
        یه کم فیلمفارسی طوره و همین جذابیتشو بیشتر میکنه
        زنده باشید خندانک
        روهام حمیدی فر
        روهام حمیدی فر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۱۴
        سلام ، بر مردی که مثل ستاره ی سهیل هر صدسال یکبار درآسمان ادبیات من پیدایش می شود ! من در رشته سینما تحصیل کردم فیلمنامه نویسی و کارگردانی تحصیلاتم را به صورت بورسیه دولتی بمدت چهارسال در کشور آلمان گذرانده ام و بعد از آن به ایتالیا رفتم برای ادامه ی تحصیل پدرخانوم بنده یکی از بازیگران قدیمی تئاتر و سینما و تلویزیون می باشند ، ایشان با علی حاتمی بسیار کار کرده اند و قبل از انقلاب در تئاتر نصر فعالیت داشتند ، من دکتر غلامحسین ساعدی را از نزدیک دیده ام و با ایشان دست داده ام البته که ایشان در گورستانی در حومه ی پاریس دفن هستند حالا این دوستتان می خواهد ساعدی را به من بشناساند دو داستانی که نام بردید هردو نمایشنامه ی کوتاه هستند و مهرجویی از هردوی اینها در فیلمنامه ی گاو استفاده کرد البته با اجازه ی خود ساعدی ، اینکه درباره ی شعرم و اینکه گفتید یک طوری مثل فیلمهای فارسی هست این جوابیه اش ، ولی اینکه می خواهم بعد از این بگویم یک گلایه ی ادبیست ، تقدیم کردن با ربط داشتن دو مقوله ی جدا از هم است ، اگر من شعرم را به کسی که شعر دوست دارد ولی نابیناست تقدیم کنم ربطی به بهریستی ندارد . این شعر هم تقدیم شده بود ولی نمایشنامه شاید ربطی به شعر من نداشته باشد ولی من دوست داشتم که شعرم را به ساعدی و نمایشنامه ی عزاداران بی یل تقدیم کنم ، سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز * مرده آن است که نامش به نکوئی نبرند ** این دوست شما قبل از آنی که ایست بدهد اول شلیک می کند بعد ایست می دهد ، آقای رفسنجانی در سفری به کشور عربستان دعوت شده بود وقتی به اجلاس سران کشورهای اسلامی در ریاض به سالن اجلاس وارد می شود دست بلند می کند و به همه ی سران کشورها ابراز احساسات می کند!!! یکی از مسئولین سالن می آید و دست ایشان را می گیرد و می گوید آقا شما مهمان هستید بفرمائید بروید بنشینید میزبان کسی دیگریست !!! حالا هم باید به این آقا بگوییم که این کارشما توهین به من و خواننده من است از نظر ادبی درست نیست ، اگر صحبت خانوادگی دارید بروید در صفحه ی خودتان انجام دهید ، من روی شما از نظر فکری جور دیگری حساب می کردم ممنونم روهام خندانک
        ارسال پاسخ
        رحیم فخوری
        پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۲۳:۵۵
        درودها جناب روهام
        حالا استاد به گزین نظری نوشتند برای داستنک شماکه بنده به احترامشان نظری نمی نویسم در مورد ساختار ادبی قصه
        اما دوست نازنینم
        نه این نوشته ارجمند شما شعر سپید نمی توان شمرد ثانین اصلاربطی به چوببدستهای ورزیل ساعدی ندارد
        چوبدستهای ورزیل روستاییان برای شکار گرازها شکارچیاجیر می کنند که در عاقبت کار وحشی تر از گراز با روستا در می افتند
        مرگ پدر و زن دوم چه ربطی به عزادران بیل دارد خندانک
        فرشید به گزین
        جمعه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۰:۲۲
        استاد جان ارادتمندم
        من به عنوان اثر دقت نکردم و ممنون از تذکرتون
        جسارتا صحبتی از چوب دستهای ورزیل نیست و عزاداران بی یل رو گفتند
        اگه اشتباه نکنم ۴ یا ۵ داستان نمایش نامه در واقع است که فییلم گاو بر اساس یکی ساخته شده
        و در بقیه قسمتهای کتاب میشود مواردی که ارتباط داشته باشد یافت
        البته اگر اشتباا نکنم
        باید جستجویی کرد خندانک
        رحیم فخوری
        جمعه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۰:۳۸
        بلی استاد به گزین عزیز ! خیلی ممنون از یادوریکه فرمودید
        عذر خواهی می کنم شدید
        بنده چوب بدستهای ورزیل را با عزاداران بیل اشتباهی گرفتم
        با پوزش فراوان
        چوبدستهای ورزیل نمایشش را کار کردم یادش بخیر . . . البته داستانش خیلی به امروز ما می خورد . ملکه ذهن است همه آثار ساعدی گرانقدر همشری 24عیار بنده
        استاد جان چه خوب منو از اشتباهم در آوردید یک سور طلب شما خندانک خندانک خندانک
        فرشید به گزین
        جمعه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۰:۴۴
        استاد جان میدونستم که بزرگوار هستید و شجاع
        از این خطاها بزرگتر که همه داریم و بعضی تا انتهای عمر هم حاضر به پذیرشش نیستیم
        من جسارت کردم ولی بزرگواری شما منطقه رو زیبا کرد خندانک

        شک نکنید همین یکی دو روز اینده سور مفصلی خواهم خورد

        ایشالا سور سات عروسی جواد ( املاش درسته ؟(
        رحیم فخوری
        رحیم فخوری
        جمعه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۰:۵۸
        انگار خبرهای هست اون قضییه "دسته جمعی رفته بودیم زیارت"کار دستش داده .امروز شب جمعه ، سایت را ول کرده به امان خدا رفته علاالدین بازی یعنی چیزه ببخشید نامزد بازی
        جواد همه ی گلا میدونن/
        تو نیای بهار نمیشه…
        نم نمای بارون آروم توی خیابون اومد
        شاخه گل من نیومد خندانک
        مخلص استاد به گرین نازنین
        ارسال پاسخ
        نیلوفر تیر
        جمعه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۷:۱۱
        خندانک
        روهام حمیدی فر
        روهام حمیدی فر
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۴:۱۶
        سلام ، نیلوفر عزیزم از محبت شما که مثل نیلوفر دریائی صاف و زیبا و شفاف است سپاسگزارم هرچند که چیزی نگفتی خندانک
        ارسال پاسخ
        جواد کاظمی نیک
        سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۵:۰۰
        درودبرشما زیبابود جناب حمیدی عزیز بسیار زیبا بود احسن برشما لذت بردم احسن برشما 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️🌺🌺🌺🌺
        🌼🌼🌼
        🏵🏵
        💐
        روهام حمیدی فر
        روهام حمیدی فر
        يکشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۵:۴۳
        جوادجان از ابراز احساساتت ممنونم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7