صدای سکوت شکست.....

صدای سکوت شکست
نه از سخنان کلیشه‌وار
از صدای بی صدای عاشقی
که می‌نگرید ریل متروک را
متروک ترین ترک شده‌ی شهر
لحظه‌ی ترک دلش را
می‌نگرید و می‌گریست.....
چه کتاب پرغصه‌ای است
قصه‌ های جامانده‌اش‌....
یک چمدان برده است معشوق
عاشق با چمدان ها چمدان عشق
با لشکری از خاطره نشسته است
لشکر
لشکر ارتش سرخ نیست!
مسیر مسیر فتح یک شهر نیست
فتح گشته‌ است دلی
ترک گشته است وجودی
ریل مانده است و ریل مانده است
و ریل
عشق مانده است و عشق مانده است
و عشق
آی صدای بی صدا
سکوت را شکسته‌ای
اقرار کن اقرار کن
فریاد کن فریاد کن
دلت را شکسته‌اند ....

مهدی میرمیرانی