از مجموعه غزلیات هیجان آبی
▬▬▬__▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬__▬▬▬
با سپاهی آمدی بر جنگ دل،آری؟چرا؟
دل به غم انداختی،حالا به پیکاری چرا؟
نازک است این گردنم چون موی رقصانی به باد
تیزی ِ ابرو به مویم امتحان داری چرا؟
طعم دل بردن به تنهایی چشیدی،حُسن عشق
حال با یک لشکر آیی شب که بیداری چرا؟
سوز و ماتم،موی حسرت را گره زد پیکرم
شانه ام از جنس ِ درد است،اینچنین یاری چرا؟
روز اوّل بردی از من دل که دلداری کنی
عاقبت سیخی به دل کردی،چه دلداری، چرا؟
تا کنم احیای دل با دیده نصفش می کنی
چشم ِ تیزت خنجرست،اینگونه سرداری چرا؟
نورِ درویشی ببخش افتادگان در راه عشق
بی نیاز از غم بکن،آسوده غمخواری چرا؟
سینه ایی خونین و حیران در بلا افتاده را
ظلم کردن سهل باشد،عزم پیکاری چرا؟
از امیـــری کی شوی دل خسته،ای انبوهِ غم؟
موی برفی شانه کن،پیچیده سالاری چرا؟
______________________
مطلوبی (سخن سنج تبـــریزی)