نَفَسِ روح
یکی اینقدر تی تیش مامانیه که ،
هرحرفی میشنوه ،
برمیخوره به تریجِ قباش
یکی اینقدربعد ازپاکیش آلوده شده ،
به دنیای سگ منش ،
که دیگه با هرگناهی میگه :
گُربه مالیده شده به عباش
یکی هست درگروهِ اوباش و،
دیگری ،
عبادت پُرشده در روز و شباش
یکی میرقصه به حینِ جهاد ،
ز رگبار گلوله ای که میخوره بهش
ماورا همون موقع بهشت را ،
میده به اون ، بعنوانِ شاباش
یکی عدل براش مهمه
یکی افتخار میکنه یکریز،
به انبوهِ جفاش
یکی دوستدارِ شَبه مثل خفاش
یکی دوستدارِ روزه مثلِ پروانه ،
که پُر از رنگهای قشنگه پَراش
یکی مثل پاک کُن میمونه ،
یکریز بدنبالِ پاک کردنِ نوشته ها
یکی مینویسه و مینویسه ازحقیقت و،
برای مدادش شده یه مداد تراش
یکی شور می آفرینه به سوی خدای رب العالمین
یکی میگه کافه رو به هم نریز، بشین عرقتو بخور
تا گذرانِ سرسام آورِ عمر،
مرگی باشه که بسوی او بیاد یواش یواش
این درحالیه که ، فحش و بد و بیراه ،
جاریه بجای ذکر ، روی لباش
یکی با فکر و بصیرت ،
بیماریِ جسم و روحش رُو راحت خوب میکنه
یکی سهراب میشه بدبخت ،
که بعد ازمرگش به دستش میرسه ،
برای شفاش دواش
یکی با حضورش ،
یه دنیا مریض ، شفا پیدا میکنن
یکی مُسری میشه برای یه دنیا سالم ،
با مریضیِ وَباش
حق که همیشه بجز راست نمیگه ،
دلش میسوزه برای اینهمه عمرهای عزیز،
که همیشه میگه : در راهِ من باش
ولی شیطونِ نابکار ،
که بجز دروغ نمیگه ،
میپره وسطِ حرفِ حق و میگه :
نه دروغ میگه ،
به جز در راه من نباش
اما ازاینهمه آدما ،
که مثل مورچه میونِ دنیا وول میخورن
فقط اونی برنده س که بسوی خدا میره و،
روحش فقط ، نَفَس میکشه درهواش
بهمن بیدقی 1401/11/12
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
ترانه زیبا و جالبی بود