يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مینا امیریان(خورشید)
آخرین اشعار ناب مینا امیریان(خورشید)
|
پشت چراغ قرمز بلوار های شهر
این دفعه زن با قصه ای از درد می آید
باکودکی پیچیده در چادر که برپشتش
در جمعی از نامحرم و نامرد می آید
با قامتی افسرده و پژمرده و غمگین
میرفت سوی عابران و سمت هر ماشین
با مشت هایی مملو از دلشوره میکوبید
تق تق،کمی این شیشه ها را میکشی پایین؟
□فالت بگیروم؟هااا هوا سرده زمستونه
پاپوش های پشمی و شال ضخیم داروم
یه لحظه واسا مو گدا نیسوم به مولامون
جوراب مردونه بخر از مو،یتیم داروم
با هر کلامی،صحبتی ،میمرد هر لحظه
با اینکه رویش لابه لای چادرش گم بود
یک زن که عمری با غرورش زندگی میکرد
حالا میان چشم های هیز مردم بود
دی ماه بود و سرد بود و برف میبارید
از هیچ درد و هیچ سرمایی هراسش نیست
او سالها در زیر آوار غمش گم بود
زن مرده است اما کسی اصلا حواسش نیست
خورشید_میم_الف☀
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چقدر عالی و دلنشین در عینحال دردمندانه
عالی بود دوست خوبم
موفق باشی