بدنبالِ معنا
با مشاهده ی حقایقی رعنا ،
دلم هوس کرد ،
هوسِ بازیگونِ دنیا را ،
به کناری بگذارد که ،
نتیجه اش خطا و گناه بود
سنگین شدنِ دلی که ،
دیگر رفع نمیشد با عرق نعناع
این حال ، وقتی واقع شد ،
که دیگر اشک مجال ام نمیداد
بارِشِ اشک بود و ،
صورتم بود ، آنهم با تمامِ پهنا
مرهم ام ماورایی بود پسندیده
که حق درآن به بازی گرفته نمیشد
فقیر درآن به بازی گرفته نمیشد
همه بی معنایی ام ،
انظباط می یافت ، با معنا
ماوراء برایم همچو یه سنگِ صبور بود
درد دلم را میشنید و، راهکار میداد
راهکارش همیشه میرسید به سرچشمه ی هستی
یعنی خدا ،
آن نورِ بینهایتِ پُرمعنا
خدا هموست که درآخرِ این دنیا ،
همه مان با او میشویم تنها
و این چه خوبست ،
حقیقتی استرس زداست
برای ما دپرس شدگان ،
که دنیا دلمان را ربوده ،
همچو شیخِ صنعان
برای ماهایی که دیگر خسته ایم ،
ز پرستش دنیا و،
طعن ها و، نگاههای با معنا
دیدم ، این تنها راه است ،
برای منِ بدنبالِ معنا
بهمن بیدقی 1401/10/22
بسیار زیبا و باشکوه بود
در ستایش رب جلیل