سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      ناجی

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۰۷:۰۸ شماره ثبت ۱۱۶۱۹۰
        بازدید : ۱۸۶   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      ناجی
       
      دراقیانوس ذهنم ،
      غرق میشدم که تو،
      برایم شدی ناجی
      با تو همنوا شدم
      درست است که من هیچ ام اما ،
      بعضِ هیچی ست کاچی
       
      رعنایی ات را ،
      بر سرم گذاشتی همچو تاجی
      راه رفتم و یکریز،
      به تو افتخار کردم
      ای تو اِی خوب !
      ای تو اِی بهترین ناجی
       
      ای خدای خوب من !
      بی ارزشی ام را ،
      ببخش برمن
      گرچه هیچ ام اما ،
      درکنارِ تو غلامی ام که ،
      همه افتخارش تنها تویی تو
      روزِ کریسمس ،
      رفتم به کنارِ یه درخت کاجی
      یکی از میوه هایش را ،
      از زمین برداشتم نگاهش کردم
      چه خلقتی ! چه جلالی !
      عجب مخروطِ قاچ قاچی
       
      یه سنجاب کوچولو،
      یک بلوط را نمیدانم ازکجا دزدیده بود
      چقدر خوش خلق بود
      انگار دائم میخندید
      با هزار ترفند ،
      تمامِ شادی اش را به دستانم گرفتم
      مثل بچه های تُخس ،
      درمیان دستهایم بند نمیشد
      ازحبسِ میانِ میله های انگشتان ،
      رهایش کردم او رفت
      بعد ازآنکه برسرش ،
      نواختم ماچی
       
      این چه خوب است که ،
      اگر کسی را با دلیلی تو اسیرکردی
      خودت شوی برای او یه ناجی
       
      روزمحشرشد و،
      من آمدم صحرا
      با سه تکه جامه ازجنسِ کفن که ،
      به رویَش آیاتِ خوشِ جوشن کبیر بود
      اسرافیل صیحه ای نواخت ،
      دستش شیپوری بود ،
      همچو عاجی
       
      بهمن بیدقی 1401/10/5
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      سید هادی محمدی
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۵:۰۹
      خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۰۹
      با سلام و عرض ارادت آقای محمدی بزرگوار
      ممنونم از لطف و مهرتان
      شاد باشید و سلامت
      ارسال پاسخ
      عباسعلی استکی(چشمه)
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۸:۳۱
      درود استاد عزیز
      مناجاتی بسیار زیبا و رندانه بود
      دستمریزاد خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۸:۵۳
      با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
      ممنونم از لطف و مهرتان
      شاد باشید و سلامت
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۱۹
      درود جناب بیدقی
      خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۲۷
      با سلام و عرض ارادت آقای نظری بزرگوار
      ممنونم از لطف و مهرتان
      شاد باشید و سلامت
      ارسال پاسخ
      عارف افشاری  (جاوید الف)
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۴۳
      خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۸:۵۳
      با سلام و عرض ارادت آقای افشاری بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      6