دوشنبه ۵ آذر
ناجی شعری از بهمن بیدقی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۰ دی ۱۴۰۱ ۰۷:۰۸ شماره ثبت ۱۱۶۱۹۰
بازدید : ۱۸۶ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب بهمن بیدقی
|
ناجی
دراقیانوس ذهنم ،
غرق میشدم که تو،
برایم شدی ناجی
با تو همنوا شدم
درست است که من هیچ ام اما ،
بعضِ هیچی ست کاچی
رعنایی ات را ،
بر سرم گذاشتی همچو تاجی
راه رفتم و یکریز،
به تو افتخار کردم
ای تو اِی خوب !
ای تو اِی بهترین ناجی
ای خدای خوب من !
بی ارزشی ام را ،
ببخش برمن
گرچه هیچ ام اما ،
درکنارِ تو غلامی ام که ،
همه افتخارش تنها تویی تو
روزِ کریسمس ،
رفتم به کنارِ یه درخت کاجی
یکی از میوه هایش را ،
از زمین برداشتم نگاهش کردم
چه خلقتی ! چه جلالی !
عجب مخروطِ قاچ قاچی
یه سنجاب کوچولو،
یک بلوط را نمیدانم ازکجا دزدیده بود
چقدر خوش خلق بود
انگار دائم میخندید
با هزار ترفند ،
تمامِ شادی اش را به دستانم گرفتم
مثل بچه های تُخس ،
درمیان دستهایم بند نمیشد
ازحبسِ میانِ میله های انگشتان ،
رهایش کردم او رفت
بعد ازآنکه برسرش ،
نواختم ماچی
این چه خوب است که ،
اگر کسی را با دلیلی تو اسیرکردی
خودت شوی برای او یه ناجی
روزمحشرشد و،
من آمدم صحرا
با سه تکه جامه ازجنسِ کفن که ،
به رویَش آیاتِ خوشِ جوشن کبیر بود
اسرافیل صیحه ای نواخت ،
دستش شیپوری بود ،
همچو عاجی
بهمن بیدقی 1401/10/5
|
نقدها و نظرات
|
با سلام و عرض ارادت آقای محمدی بزرگوار ممنونم از لطف و مهرتان شاد باشید و سلامت | |
|
با سلام و عرض ارادت استاد بزرگوار ممنونم از لطف و مهرتان شاد باشید و سلامت | |
|
با سلام و عرض ارادت آقای نظری بزرگوار ممنونم از لطف و مهرتان شاد باشید و سلامت | |
|
با سلام و عرض ارادت آقای افشاری بزرگوار سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.