غازگولنگ
وقتی دنیا ، بسان غازگولنگ
با آن راه رفتنِ مسخره ش ، ز پیش ام میرود
ای خدای خوبِ من ! بهرِمن ،
تنها تو میمانی و بس
تو اِی بهمن !
تو میمانی و ، کوهی از اعمال و قصد
اگر خوب بودند آنهمه اعمال و قصد ،
محشور، با همه آنها که دوست داری و،
در رأسش خدا
تو میمانی و قصر
ورنه تنها و جدا ،
ازهرچه خوب ،
تو میمانی و آتشی ز وجدان ، درمکانی پَست
همرهِ افسوسِ فرصت هایی که ،
همه گسست
تک تکِ آنهمه فرصت هایی که ،
خِیرِ من درآنهمه بود
همه آنهایی که ، بسان معجزه بود
ولیکن وقتیکه وقت گذشت ،
دیدیدیم آنها را که دیگر، تک به تک ،
برامان ، بسانِ حنّانه ست *
دگر آنجا ، نه راهِ پیش دارم و نه پس
آنجا که دگر حقی ندارم ، بپرسم از سپس
کاش بهرِ ذره ذره های نعمت ، میکردم سپاس
فقط افسوس است و افسوس ، بهرِ من
برای منِ ناکس ، برای منِ خس
که دگر کوتاه شده ، هرآنچه داشتم به دست
میخواستی تو ضربِ شست ببینی ؟ اینهم ضربِ شست
اینهم ، آخر و عاقبتی پَست ،
برای این غازگولنگ ،
از برای اینهمه اعمالِ مست
*حنانه = مویه گر، نالان، نوحه گر
بهمن بیدقی 1401/9/23
توبه نامه ای مناجات گونه و زیباست
دستمریزاد