تراژدیِ کبود
در میونِ این صحرا و اینهمه ماسه
در میونِ اینهمه حماسه
که همه خاصه
که خطِ راستی ست که ،
با دایره ی ماوراء مُماسه و،
با افکارِ خدا در تماسه
باید آدمیزاد ، مغزِ گدایش را برای غنی شدنی
بگیرد مقابلِ امام و گروهِ کربلایی اش
برای گدایی ، همچون یه کاسه
دگر وقتی نمانده ، باید آدمیزاد ،
همه اطلاعات و تجربه اش را
ز دنیا ، با آئینه ی امام و گروهِ کربلایی اش ،
بکند یه کاسه
بجای اینکه وقتش را تلف کند میونِ کافه ها
برای عشق های دروغین که فراتر از لاسه
درکنارِ فنجانی قهوه ، یا کافه گلاسه
آسّه آسّه ،
باید ما هم منقلب شویم به مقلب القلوبی
آخه رفتار و اعمالمان بی شباهت نیست به لشکرِ یزید
( ادعا را ول کن ،
قمپوز درکردن کارِهمیشگی مون شده )
فعلاً که این شیوه ی مرسومِ اکثرالناسه
کمتر آدمی ، برای حفاظت از ایمانش ،
با اسلحه ی توکل و دعا و ذکر،
شب و روز، به حالتِ پاسه
برای مال ومنال اش پاس میده شب و روز،
ولی اکثراً بدونِ بو بردن از ایمان ،
با ادعاهای بیجا و دروغین ،
با غلوهای احمقانه ی بیجا
ایمانِ دیگران هم ناکار میکنه و دائم بحالتِ پارسه
ز خاطر مبر !
اینجا موطنِ پهلوان های دلیره
اینجا موطنِ ایمان های عمیقه
اینجا کشورِ پارسه
چرا اینگونه شدیم ؟
اعمالمان همه واویلا و الله بختکی
انگار عاقبت مان بدستِ شیریا خط و تاسه
همه زندگی مان منوط به شانسه
این باتلاقی که می بینی ،
نتیجه ی باصطلاح سعیِ ماست
مائیم و خوشه های جُوی اعمالمان ،
که درخیالمان قرار بود خوشه های طلاییِ گندم باشه
ولی راه را کج رفتیم
روحِ کارتن خوابمان هم همیشه ،
در حوالیِِ محله ی گناهکارها پَلاسه
همه ش دنبالِ اینیم که ازثروت این دنیا ،
( نه از ایمانِ این دنیا )
چیزی به ما میماسه یا نمی ماسه
ببین چجوری خودمونو گذاشته ایم سرِکار
گوش هایی که ، گوشی در دست ،
با مُشتی خزعبلات در تماسه
شاید نتیجه اش بشود اِیدز، یا کرونا
یا سفلیس و سوزاک یا حتی ، لحظه هایی که ،
مثل پوشال ها ، یکریز میسوزه
یا نگاهی که ، " به هیچ " چشم میدوزه
زمان درمسیرِ گذره
حالا هِی دعا کن که واسته ، وانمیسته
بی بی فاطمه ! دعامون کن !
دعای بی بی ردخور نداره
دیگه همه امیدم توسل به اون خانوم و،
تراژدیِ کبودیِ صورت و پهلوی گلِ یاسه
بهمن بیدقی 1401/5/14
یا فاطمه من عقده دل وانکردم
گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
شهادت پاره تن نبی اکرم
بی بی دوعالم
حضرت زهرای مرضیه(س) را تسلیت عرض میکنم