جانم به جانت بند و تو ، از جسمِ بی جان میروی
ماهِ شبِ تاریک من ، با روی تابان میروی
گیسو فشان ، دامن کشان ، ساقی این مِی خوارگان
ساقی چشمانِ منی ، از پیش مستان میروی
تا روز مرگم یاد تو ، من را بُوَد آرام جان
بعد از من اما نم نمک ، از کلِ اذهان میروی
من غرقم اندر غم ولی ، می روید عشق از هر دَمت
چندی به دنیایم شدی مهمان و الآن میروی
تب دارم اما میتوان دید از دلم دل میبُری
حالم کَر و کور و زبان ، بر نطقِ هَذیان ، میروی
گفتم جهانم میشود ، از دم دگرگون بعد تو
جا مانده لحظاتم ز دَم ، در بُعدِ بحران ، میروی
خواه از جهان دل می کَنم ، خواه از خودم ، اما تو نه
گویی نمیبینی مرا ، هم کیش کوران میروی
بنیان دنیایم تویی ، ویرانه خواهم شد نرو
تک در جهانی مانده ام ، بی اصل و بنیان ، میروی
جانم به قربان ، هرچه بود ، از ما ز خوبی کم نبود
من با تو بد بودم مگر؟ پس با چه عنوان میروی؟
هر چنگ و آوازی زدی ، هر زنگ و هر سازی زدی
رقصیده ام ، امشب بگو پس باچه برهان میروی؟
من بی توام اما دلم در با تو بودن مانده است
"من بی توام" کم کم جهان ، در حال بطلان ، میروی
بسیار زیبا و دلنشین بود