شنبه ۱۰ آذر
|
آخرین اشعار ناب علیرضا محمودی
|
شبی بنده ای زار و نالان و سست
بخفت و به رویا خدا را بجست
بگفتا : خدایا مرا مرگ ده
که خاکم از این خانه تنگ به
یکی را چنان داده ای مال مفت
که طاغی شدو سنگ ایمان بسفت
یکی را بلا و مصیبت دهی
چو او را به خاک سیه بر نهی
هر آن کس که راه تو را کور کرد
به خدمت همه خلق مجبور کرد
نگیری از او انتقام و تقاص
دهی در عوض از بلایا خلاص
اگر فقر و بیماری و بی کسی
پریشانی و درد گردد بسی
تو گویی صبوری بباید مرا
همه امتحان است در این سرا
خدایا بپرسم ز تو یک سوال
چرا فرق دارد یکایک سوال؟
یکی را به نعمت کنی امتحان
کنی دیگری را ز نقمت چنان
بگفتا خدا :نیست درکت چه سود
که باشد بسی رازها در وجود
که عقلت بود ناقص ای بد گمان
چو اسرار هستی نباشد عیان
هر آن کس که تسلیم حق شد ،علیم
بزرگی کند گر چه باشد یتیم
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر استاد گرامی . مانا باشید | |
|
درود بر استاد بزرگوار. سلامت باشید | |
|
درود بر استاد بزرگوار . زنده باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثنوی زیباییست🌺🌺🌺