گشت نامحسوس سایت

گشت_ نا محسوس سایت
خواب راحت را ز چشمم مشق آن استاد برد
فرش قرمز را ز زیر پای من فرزاد برد
و آنچه را که جمع کردم از حلال و از حرام
اندکی را برد عیال و مابقی اولاد برد
تا روان گشتم_ بسوی سایت خوب شاعران
 جاده پیکان مرا بر دست بادی داد برد
بود همراهم یکی لاستیک فابریک و زاپاس
گشتِ_ راهِ راهداری کرد استمداد برد
اندکی سرعت گرفتم چرخ من پنچر شد و
گشتِ_ امداد ی رسید از خودروی امداد برد
توی جیب اندک دلاری داشتم مفقود گشت_
خاوری آمد بگفتا این بود مازاد برد
ابتدا خوشحال گشتم_ زانکه فریادم رسید
ظاهرا بر دادم آمد ، لیک با فریاد برد
پا پیاده رو نمودم سوی سایت شعر ناب
خیس گشتم_ زیر باران دفترم را باد برد
دور خود گشتم_بپیچم شال خود را بر سرم
همزمان اما کلاهم جوی آب افتاد برد
قهر کردم قصد کردم تا بدزدم یک قبا
و آن قبای سرقتی را هم که یک شیاد برد
از وجود قبض های قایمِ زیر قبا
گشت آگه گشت و یکجا کرد استرداد برد
گشت_پاره در بیابان کفشهای کهنه ام
دید دزدی نعمتی در دست وی افتاد برد
وان دگر هم از وجود خرقه ام آگاه گشت_
اندکی خندید و گفتا خانه ات آباد برد
 رو نمودم پا برهنه سوی سایت شعر ناب
فکر میکردم که تاخیر مرا از یاد برد
تا رسیدم ،گشتِ_ نامحسوس سایت شعر"ناب"  
شعر من را تا نماید اندکی ارشاد برد
آمدم رفتم پی بادام دزدی با یکی
من زدم وی جمع کرد و کیسه کرد و برد و خورد

با درودی فراوان و عرض
ارادت بر اساتید و مدیران
فرهیخته سایت شعر ناب
#امیر_وحدتی_یگانه