دوشنبه ۳ دی
درختو دارکوب شعری از محبوبه کریمی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ مهر ۱۴۰۱ ۲۱:۱۳ شماره ثبت ۱۱۳۸۵۳
بازدید : ۱۷۹ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب محبوبه کریمی
|
تا بهحال دستت به خواب رفته است؟
خواب پرواز ببینی!
یا ماهی قرمز کوچکی،
در دستهایت جان بدهد؟!
کابوس،
سرانگشتی از من فاصله ندارد؛
دستهایم به قتل شبانه اعتراف میکنند.
تا بهحال پایت را بریده اند؟!
قلمه بزنند به درخت پیری،
یا زیر پایت سبزه ها ریشه دوانده اند؟!
آنقدر ریشه دوانده ام؛
نفسم بند آمده
خورشید باشی و نتابی
باران باشی و نباری
تا به حال پرنده بوده ای؟!
بالت را بچینند؛
یا جوجه هایت صبحانه ی دلپذیری باشد!
چند روزی ست؛
پرنده ام
و دلپذیری صبح را چهچهه میزنم!
آهای خواننده!
چند مرتبه سرت را دست کشیدی؛
چشمهایت را مالیدی؟!
تا به حال سرت را تراشیده اند؟!
مغز استخوانت را کشیده اند؟!
روی تنت چند زخم است؟
آهای خواننده!
که خمیازههایت را گردن سایهام انداختی؛
خنجر از شانهام بیرون بکش!
تابهحال شانهات پناهگاه امنی بوده است؟
یا دهلیزهای از کار افتادهات مامن سنجابها!
چیزی درون حفرههایم لخته کرده؛
و موریانهها مغزم را میجوند
خواب پرواز میدیدم
کابوس قتلهای مکرر
تا بهحال درخت بودهای؟
فرزندانت را قبل از چیده شدن به قتل برسانی!
خواب دیدم؛
قرار است خودم را دار بزنم؛
و معشوقهی پنهانیام
دارکوب
بهتر بود یک خود سوزی باشد
تا به حال خورشید بودهای؟
چشمهایی هر روز به خودسوزیات نگاه کنند!
آهای،
چند پلک دیگر چشمهایت را میبندی..
تا بهحال باران بودهای
خودت را بالا بیاوری روی جنگل
یا بیابان بودهای
انگشت در حلق ابری ببری
گلویش را فشار دهی
آسمان کبود شود
این بند باید رگم را بزنم
خشکسالی نزدیک است
و تمایز آوندهایم
من هیچکدام از اینها نبودهام
تنها درختی فرسودهام
که خوابهای بسیاری روی شاخههایش
متلاشی خواهد شد
#محبوبه_کریمی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
به شعر ناب خوش آمدید
موفق باشید