سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        دلبر طناز

        شعری از

        محمد صادق جلیلی موحدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۲۳ شماره ثبت ۱۱۳۴۶۰
          بازدید : ۵۱۸   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد صادق جلیلی موحدی
        آخرین اشعار ناب محمد صادق جلیلی موحدی

        دین و دل و هوشـــــــم بَرَد آن دلبر طناز
        در گلشن رازم شده ســروی همه اش ناز
        گسترده زگل های بهـــــاری فلکش فرش
        در بستـــــر سیمینه ی مه گشته طربساز
        سودای بتان پیشه ی من بوده ازاین پیش
        نازم هنـرش را که مرا کرده چو سرباز
        سر پنجـــه ی آغشته به خونش بنوازد
        تار دل ما را که ز او گشتــــه به آواز
        مرغ  دل  ما  را  به  قفس  داده چه عادت
        بر  دانه ی خالش  نبــوَد  حاجت  پرواز
        مستانه به من داده ز  هر دیده شرابی
        زآن پس دگرم دیده نگردیده نظر باز
        از هر هنرش گشته سر انگشت تعجب
        بر هر دهن از کثرت بیش از حد اعجاز
        فریاد که او ره زد و در دام خود انداخت
        هر دلشــده ای را که به ره بوده ز آغاز
        در شیوه ی دل بردن او من چه بگویم
        ارباب هنر داده به او رتبه ی ممتاز
        روی چو مهش دیده ی عاشـق بنوازد
        همچون قمری در شب آبستن صد راز
        خورشید فلک سجده کنان گشته بر آن ماه
        کز  هُرم  تنش  کرده  هزاران  صفت احراز
        در گستره ی خلقت  از  اول  نتوان  یافت
        همچون بت من لایق  و  شایسته ی اعزار
        با  هر  یک  از  آن  پیکره  اعضای نمادین
        از زلف و رخ و دیده  و  آن  سرو  سرافراز
        کردست  قیامت  به  دل  عاشق  مسکین
        کی صــــرفه بَرد آتش از آن حور پریناز
        باشد  که  بگیرم  بدنش  تنگ  در آغوش
        در سختی و محنت شودم همدل و همراز
        هر کس که جلیلی به خدا باشد امیدش
        با همرهی بخت رَود حجله  به صد ساز
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۲۲
        درود شاعر عزیز
        جهان متحیر از نهضت اربعین انگشت به دهان گرفته
        و شیعه را تحسین میکند
        "خوشا دردی!که درمانش حسین(ع)است
        خوشا راهی! که پایانش حسین(ع) است"
        اربعین حسینی تسلیت باد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        احسان فلاح رمضانی
        پنجشنبه ۲۴ شهريور ۱۴۰۱ ۲۱:۵۵
        درود بر شما خندانک
        زیباست خندانک
        محمد صادق جلیلی موحدی
        محمد صادق جلیلی موحدی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۸:۰۷
        درود بر شما جناب رمضانی
        سپاسگزارم از عنایت شما
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۳:۳۹
        درود برشما شاعر گرامی

        بسیار عالی خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد صادق جلیلی موحدی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۸:۰۶
        درود بر شما جناب فتحی بزرگوار
        سپاسگزارم از محبت شما
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۸:۲۷
        درود بر شما خندانک خندانک
        زیبا سرودید
        محمد صادق جلیلی موحدی
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۰۹:۱۳
        درود متقابل بر جناب راوی عشق
        از عنایت جنابعالی سپاسگزارم
        علی مزینانی عسکری
        جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ۱۷:۲۶
        درود بر شما و دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        محمد صادق جلیلی موحدی
        يکشنبه ۲۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۸:۴۳
        درود برشما
        سپاس از محبت شما
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5