برای خاطره ات
پوست کنده ام میوه..
دو چایِ دبش ریخته ام
کنارِ آیینه......
بیا.. نه شکلِ خودت!
نقاب بر سر کن...
به قصدِ رقص ولی
تفنگ را پر کن............
بیا.. گلایه بکن..
بگو هوات پس است..
زمین بخور
و بگو
که سکه هات کم است.....
بگو که هر دویِ ما
شبیهِ حادثه ایم..
'نجیب بره' بشو
بپرس: برای منی؟.........
.
.
.
بپرس
صدای چه بود؟
خیره شو به روسری ام..
نفس بگیر و بگو
تیر خورده توی سرت؟!........
بگیر نبض مرا
بگو هوا سرد است
هنوز گنگ و گمی؟؟
جنازه ات گرم است!......
نفس بگیرم و باز
هوا... دم باشد..
هوا زور بزند
دریچه کم باشد......
هی التماس کنی
بیا فرار کنیم..
به شانه ام بزنی
مرا مجاب کنی...
به شانه ات برسم
کسی صدات کند..
تو اشتباه کنی و دکتر
مرا جواب کند........
بگویمت با غم
چه بو گرفته تنت!
شعارهای تو کو؟
کجاست شعرِ تنت؟......
گلوی سیبِ کِه را
گرفته ای به دهان؟
هنوز نیامده بود
قرارِ آخرمان!...........
بغل کنی من را
شبیهِ ماهی ها
به سمتِ گور ببری
گورِ دسته جمعیِ زن ها.............
به یاد بیاورم
آه.....آه.. آری...
به قصدِ ماه آمده بودم
نه حوضچه ی ماهی!......
تلو... تلو... بخورم
جـدا کنم خود را...
بیفتم از دستت
نگــــاه کنم تو را.......
به سرنوشت بخندم
به خنده هام...گریه...
به خواب زنم خود را
به خواب ها... بخیه........
مهتاب محمدی راد