سلام بر کلام
مقدس تر از تو ندانستم چیزی که از آن یاری بجویم تا بیان کنم ذره ای از احساسم را در پاسخ به زحمت هایی که پزشک حاذق سرزمینم،
جناب آقای دکتر حمید آریایی تبار
برای بهبود وضعیت چشمان نازنین دخترم فاطمه جان متحمل شده اند
بنویسم با تو برای سپاس از ایشان:
تن پوش احرام تو دائم
هدیه ی عرشیانی ست
که روزی در کنارشان بودی
واکنون که در زمینی
دربرابر نکوییت سجادت شدند
فرشته ای هستم به نام فاطمه
بالهایم جا مانده در بهشت
زیبایی رخسار م را گر ببینم در آینه
بر خالق تو بگویم
فتبارک الله احسن الخالقین
حمد خلق بر خالقی که خالق مهربانی توست
تطهیر شده بانور
ید بیضایی تو
آن نور که بر گشته به چشمان سیاه است
مطلع هر صبح کم است
هر لحظه که بینم
دعا گوی تو باشم
در دل تاریک شب
که پر از راز و نیاز است
چون ببینم چشمک هر نجم
هر هاله ی مهتاب که
خبر میدهد از بارش باران
از عطر التماس شب بوها
ودست های پر از خواهش پیچک
واز سر سبزی سرو
ودلهایی که با اعجاز دستان تو روشن شده اند
و امیدی که زنده اش میکنی
با دمی همچون نفس گرم مسیحا
میخواهم دعا گوی تو باشند
فاصله ی کار تو تا معجزه ی حضرت حق
اندازه ی لحظه ی بر هم زدن پلک من است
امید دیدن سحرم با سعی تو میسر شد
با سپاس از سایت شعر ناب
تقدیمی بسیار زیبا و شورانگیز بود
مبارک صاحب اثر باشد
با آرزوی بهبودی کامل جگرگوشه عزیزتان