ما زجنسِ خاطره ایم
ما زجنسِ خاطره ایم
گاهی نوشته ای هستیم ،
که دوست داریم طلاکوب شویم ،
به دیوارِ خاطره ها
گاه خجالت میکشیم از نوشته ای که ،
پُر از دری وری اش کرده ایم و،
یه جورایی کاغذ باطله ایم
گاه آسمان به ما افتخار کرده
ارضاء کننده ی نظرِ قاطبه ایم
گاه آسمان شرم اش آمده از نگاه ،
به مایی که ،
پُر از لحظه های بدِ عاطل و باطله ایم
گاهی آنوقت که نباید دیده شویم ،
چنان هویدائیم ،
که انگار حیا بی حیا
حالِ بدِ ریا و ریا
گاهی ز مجریانِ رازهای ساتره ایم
گاهی آزارمان به مورچه ای هم نمیرسد
گاهی همچون برقِ نگاه های ،
پُر از نیّتِ شومِ خنجرِ پُرکینه ی قاتله ایم
گاهی عابرِ یه خطِ راستیم ،
از نقطه ی خود به نقطه ی مقصد
گاه حیران شده مثلِ یهودیانِ سرگردان
عابرانِ روی خطِ دایره ایم
با اینهمه فاصله ی بینِ اعمالِ خوب و بدِمان
راستی ما کجای این معادله ایم ؟
گاهی کابوس میشویم ،
ناشی ازاینهمه اشتباهاتِ پی در پی
گاهی رؤیایی میشویم ،
با چاشنیِ لبخند
همان وقتیکه زجنس بهترین خاطره ایم
بهمن بیدقی 1401/2/16
بسیار زیبا و پر معنی است
دستمریزاد