سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 5 اسفند 1403
  • روز بزرگداشت خواجه نصيرالدين طوسي - روز مهندسي
25 شعبان 1446
    Sunday 23 Feb 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

      يکشنبه ۵ اسفند

      سی منحوس

      شعری از

      ابراهیم نصیری(رفیع)

      از دفتر میش بَند،در دست خواب آلوے شهر نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۰:۳۰ شماره ثبت ۱۰۹۶۶۴
        بازدید : ۱۸۲   |    نظرات : ۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      دیر زمانیست که دل خوش به کم خنده جا مانده ز دوران دو ضربش به دهم!
      هر چه مانم و بگندد گذران عمر من
      بازم بیش ز بیشتر به خودم می خندم!
      چه شکوهی داشتم!
      چه غروری داشتم!
      همه چیز عالی بود،
      بدنم کوه و تمام لحضه هایم پُرِ عشق!
      همه عالی بودن
      رفقا جان من و همه کس دوست و سرشار ز احساس و امید.
      نه مرا واهمه ای
      و نه هم شک به دستان کسی.
      سخنان حجت و عهد ها همه سخت،
      بوی مهمانی و مهر و خوشی هر دمِ بخت.
      چه صفایی داشتیم
      چه فراغ دست و دست گیرو غنی.
      روز ها در پی هم،
      سال ها در پی هم.
      و گذشت و گذران بود به حال دل و اوقات همه اش عشق و صفا.
      و رسیدیم به سه ضرب به ده!
      سی منحوس و گرفتار شده بر ذهن مریض!
      همه ام را گم و گوشتی دگر از نو به تن!
      کم لطفی به من و ماندن چند خاطره از بیست عزیز!
      بوی مرگ است همه احساس گذر از خمِ سی!
      عقبی نیست به راه
      هوسی نیست به دل
      و به خود می گویم:
      پر سو تر بنگر که سقوطست به چاه.
      به تجارب به نگر
      به هزار فکر فرو
      و دگر هیچ از امیال مگو!
      تن تنهایی خود را به آغوش بکش.
      سخن عشق مگو.
      و به خود، خود بمان و به کس دوست مشو!
      همه آفات و همه تیغ به دست در پی تو!
      همه پنهان و کمین کرده ز جان و دل تو!
      و تو هر دم، به هر قدم و راه خودت چشم به دوز،
      نکند ضربه خوری!
      نکند عاشق یک بول هوس مست شوی!
      نکند جان بَرند در پی دیدار و سخن!
      نکند چِرت بگویند و تو را عشق بَرد هوش و خَرد.
      چون به سی میرسیت در همه جا مکثی هست!
      قله آخر هر شادی توست.
      و خرامان و لنگان بشوی فاتح سی
      بعد آن می گذرد لیکن فلسفه وار و پر از افکار مریض!
      باورم نیست که سی گشته و بیستم همه اش خاطره است!
      و زمان به عجب موهم و افسون شده است
      و ندانم که چیست؟
      و نخواهم که بدانم که چیست؟
      حیف خود می گذرد و منم برگ رها گشته به جریان زمان،
       می روم هر طرفی که بَرَدم هر کجا.
      می سپارم همه ام دست زمان
      من خودم می دانم:
      یک و دو و سه و چهار بعد سی بازی اعدادن و بس.
      من همان فوت شده بر  بیست خودم هستم و وای:
      سی درمانده مرا گر نفسیست باد هواست و به خود غره مشو.
      من همان فوت شده بیست بودم و تمام
      سنگ قبریست که قبل تو به جا مانده ز آن.

      🖤🖤🖤
      💔💔💔
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۵:۰۷
      درود بزرگوار
      میتواند نیمایی بسیار زیبا و خوش آهنگ باشد خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۱:۵۰
      درود دوباره شاعر گرامی
      عید مهمانی رب جلیل است امروز
      حلول ماه شوال و عید سعید فطر مبارک باد
      همیشه خرم و تندرست باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      محمد باقر انصاری دزفولی
      سه شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۴:۴۰
      سلام
      سرودی بسیا رعالی
      درودبرشمابزرگوار
      خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      5