روحِ آسمان پیمایَم
حالِ خوشی دست داده بود ،
به روحِ آسمان پیمایَم ،
به شبِ قدر
علوفه های گناه ،
آماده ی خورده شدنِ دامِ توبه بود
نتیجه ی داسِ تیزِ ماهِ هلال و ماهِ نو،
خرمنی که رسوایی اش ،
روشن میشد به مَهِ بدر
همه ساله همین وقتها که میشود ،
حسِ کم گناه تر و کم لرزه تری دارد روح به اندامش
خدایا با حسِ توبه ای نصوح ،
این حس را بیشتر کن !
خیلی خیلی بیشتر از اینقدر
فکر من را با منجنیق عشقت ،
به بهشتِ پُر از ایمانت ،
بکن پَرت ،
تا که آرام گیرد وجدان ام ،
درمیانه ی امواجِ متلاطمِ خطاهایی که روحم را ،
دائم می آزارند با تحملِ اینهمه درد
بازهم هوایی شده ام که به زیرِ بارانِ تندِ نعماتت ،
بیایم به خیابانِ ایمانت
بدونِ چتر
خدایا بباران برمن اعتقادهایی که ،
همه کلکسیونِ اعتقادهای تو باشند
تا که منهم از این گودالِ زندگانی ،
صعود کنم به صدر
به نمازِ شب قسم !
که دلدارِ دلدادگی های من تویی
آرزویت میکنم همیشه و لحظه به لحظه
مخصوصاً درمیانِ نمازهای با صفای شَفْع و،
نمازهای وَتْر
بهمن بیدقی 1401/1/31
مناجاتی بسیار زیبا بود