تب کرده از دوری برایت گوشه ای از لب
من داغِ جایِ خالیَت را می چِشَم هر شب
مثلِ همیشه خاطراتت نیش خواهد زد
لب های سرخ و تشنه ام را مثلِ یک عقرب
دارم پژوهش میکنم میزانِ عشقت را
صدها رساله از حروفِ عشق می بافم
در را به روی دانشِ پیشینه می بندم
با یک روِش، نو میکنم هر بخشِ اهدافم
هک میکنم ذهنِ تو را در نیمه شب هایم
با رمزِ اعدادی مجرد، از همان اول
رد می شوم از باورِ تِسلا و می بینم
صدها سوالِ بی سَر و تَه، در دلِ جدول
تاسِ دلت را با نگاهم جمع می بندم
دل بر صدای تخته نردِ ساده ای بستم
گاهی به ظاهر، در صداقت، از تو می بازم
من در رفاقت، بازیِ خود را بلد هستم
دیشب تمامِ اَرزها را باز سوزاندم
من بی تو در این بانکِ بی سرمایه، جا ماندم
در کیفِ پولم یک سِری عشقِ مجازی شُست
یک بوسه ی هَش را، که بر این زخم چسباندم
جای تو هرگز، پُر نخواهد شد در این دفتر
باید بمانی پشتِ من، اما نه با اِنکار
تو کوه تر از هر چه کوهی، پس همین حالا
لب تَر بکن بر اعظمت، من پایه ام اینبار
اعظم قارلقی (خالقی)
۱۴۰۰/۱۱/۱۸
۱۶:۵۱
درودبرشمابانوی عزیزم
شعرزیبایی بود
لذت بردم ازرقص قلمت نازنین