در سیاره ای به نام زمین در دور دستها پیرزنی به نام زمستان کوله بار خود را بسته است و منتظر است قطار قرن برسد. همه برفهای سفید تنش در حال آب شدن است.
یک سال دیگر در حال اتمام است.
یک سال دیگر هم در حال آغاز است.
در میان جاده های سرسبز و از کنار رودخانه روی زمین قطاری وارد می شود که مسافری به نام قرن جدید را به ما برساند. کمی آن طرف تر در ریل کناری پیرزنی است که تنها دو روز از زندگیش باقی است. زمستانی با موهای سفید.
عمرما هم به همین کوتاهی است.
بیاید به قرن جدید بهتر بنگریم.
آنگونه که در راه سوار شدن به قطار قرن نه زمستان پیری که منتظر رفتن است را له کنیم نه شکوفه هایی که در حال شکفتن هستن را نیمه جان بگذاریم. این رودخانه و این قطار سهم همه موجودات است.
کمی ارام مانند یک انسان وظایف انسانیمان را ادا کنیم . قطار قرن جدید در کمتر از دوروز دیگر فرا می رسد. در این قطارِ قرن جا برای همه به اندازه کافی هست. لطفا کمی مهربانتر، کمی عاقلانه تر و کمی انسانیتر قرن جدید را سوار شویم.
الهی به امید تو
پیشاپیش سال جدید مبارک باشد.
م.خ.ن
سال نو مبارک
یَا مُقَلِّـبَ الْقُلُـوبِ وَ الْأَبْـصَارِ
ای تغییر دهنده دلها و دیدهها
یَا مُـدَبِّـرَ اللَّیْـلِ وَ النَّـهَارِ
ای مدبر شب و روز
یَا مُحَــوِّلَ الْحَـوْلِ وَ الْأَحْـوَالِ
ای گرداننده سال و حالتها
حَـوِّلْ حَالَنَــا إِلَی أَحْسَـنِ الْحَـالِ
بگردان حال ما را به نیکوترین حال